۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

متني براي نخواندن


چند روز پيش ...

((هوشي مين كي بود؟ سال 56 چي بود؟ من اولين بار كي رفتم شيراز؟ روي پشت بوم خونه‌ي خاله‌م چرا شباي تابستون خوش مي‌گذشت؟ چي شد كه خمراي سرخ به قدرت رسيدن؟ بابا چه سالي فوت كرد؟... چند دفه ... ...))

60

«آزمايش اعصاب، بدو بدو 3 تومن».... «... تكبير زن، لبيك گو، بنشين به رهوار، دي دي دي دي ديم ديم دي ديم ديم، مقصد ديار قدس همراه جلو دار ...» قان قان قان قااااان، قاااااااااان قان قاااان قاااااان.

86

ديليليليليلينگ .... ديليليليليليلينگ دليليليليـ ... «جانم؟» «سلام روزبه، امشب 27 آگسته، مي‌گن مريخ مثل ماه تو آسمونه.» «آره قربونت برم، خودت ديدي؟» «نه هنوز دارم سعي مي‌كنم ببينم.» «خوب، باشه. خودت خوبي؟» «آره خوبم. فعلاً خدافظ.» «خدافظ عزيز دلم.» ((... تخم سگ، آدم شده واسه من ...))

58

«اينجاش يعني ثابتي با اشرف دهقان چيكار كرده؟» «اين كتابا براي تو خوب نيست! باقر تو يه چيزي بهش بگو!» «چي شده؟» «خوب بابا نمي‌خونم» «به حرف مادرت گوش بده» «خب»

76

«ازت بدم مياد» «...!» «[...]» «يعني چي؟» «يعني همون كه خودت مي‌دوني» «چرا حرف بيخود مي‌زني» «حرف بيخود [...]!» «...»

78

«از [...] زنگ زدن گفتن تا آخر هفته بياين قراردادتونو امضاء كنين» «جدي؟» «آره، فردا بريم.»

78

«آقا بيا ببين اين خانوم [...] چي ميگه؟» «چي شده؟» «ميگه سيستم بالا نمياد، تا فردا بايد گزارش بديم به [...]» «آقاي مهندس الان خيلي درگيرم بخدا، ‌فردا بچه‌ها رو مي‌فرستم» «خودت بيا» «باشه، سعي مي‌كنم ببينم چي ميشه» «نه حتماً بيا كارمون خيلي گيره» «خيله خب حتماً ميام» «راستي، اين شيريني بچه‌هارم هنوز نداديا!» «آقاي مهندس، بخدا اين قرارداد همه‌ش ضرره، چشم يه كم فرصت بدين» «ديگه اين صورت‌وضعيتو گرفتين، بده، صداشون دراومده» «باشه چشم»

65

«لا اله الا الله ... لا اله الا الله ...» «به حرمت و شرف لا اله الا الله» «لا اله الا الله...» ((«لاكريمو-سا دي-يس ايلا، كوا ر-سور-گت، اكس فا-ويلا، يو-دي-كان-دوس هو-مو ر-ئوس»)) ... «روزبه جان حالت خوبه؟» «بله» «الهي...» «!...» .... «تسليت مي‌گم» «مرسي» ((«ليدي اين د رد ايز دنسينگ ويت مي، چيك تو چيك...»))

66

« راستش من بهت علاقه‌مند شدم» ... «... امممم، مي‌دوني، تو شخصيت گيرايي داري ولي من احساس خاصي نسبت بهت ندارم» «خب»

57

«اونجا ساواكه» «كجا؟» «ته همين خيابون» «بريم ببينيم» «مگه ديوونه‌اي؟!» «چرا؟» «خوب مي‌گيرن چوب تو كونمون مي‌كنن» «!...»

76

«ايول!!!»

84

«زرشك»

55

«قربان انتخاب فرمودين؟» «بله، سه تا مخصوص، يه جوجه.» «نوشابه؟» «بله 4تام نوشابه» «من تخم مرغم مي‌خوام» «تخم مرغ دارين؟» «نه متاسفانه تخم مرغمون تموم شده» «روزبه جان تخم مرغ ندارن» «چلوكباب كه بدون تخم مرغ چلوكباب نيست!» «روزبه!!» ... «امر ديگه‌اي ندارين؟» «هه هه نخير... ... همه جا بايد آبروي آدمو ببري» «...»

59

«خوب بچه‌ها تو اين جلسه مي‌خوايم يه تحليل روي كشوراي پيشرفته داشته باشيم، خوب ببينم كي مي‌تونه بگه چه كشوري بعد از جنگ جهاني دوم بيشتر از همه آسيب ديده بود و بيشتر از همه پيشرفت كرد؟ ... تو بگو مسعود.» «شوروي!» «بله آفرين درسته و لطفاً تحليلتو هم ...، ! بله روزبه؟ سوالي داري؟» «به نظر من ژاپن بيشتر از شوروي تو جنگ آسيب ديد و به همون نسبتم بيشتر پيشرفت كرد.» «!! نه!! اينطور نيست! ... ببين درسته كه ژاپن خيلي از جنگ ضربه خورد، ولي همه‌مون مي‌دونيم كه ژاپن وابسته به امپرياليسم آمريكاست و اينجور نيست كه خودش اين پيشرفتو كرده باشه» «ولي من مي‌دونم كه ژاپنيا خودشون خيلي تلاش كردن تا به اينجا رسيدن و در ضمن شوروي هم الان داره گندمشو از آمريكا وارد مي‌كنه» «روزبه جان بنظرم تو تحليلا رو درست مطالعه نكردي برو مطالعه‌شون كن بعد باهم صحبت مي‌كنيم» «!...»

76

«الو!» «بله؟» «روزبه» «بله؟ چيه؟ چي شده؟» «مامان خورد زمين ... جاروبرقي روشن بود ... من صداي زنگو نشنيدم... پاشد بره درو باز كنه از پشت با سر خورد زمين» «الان كجايين؟» «ايرانمهر» «حالش چطوره؟» «نمي‌دونم ولي خوب نيست» «الان ميام!» ... «چيه؟» «هيچي، بايد برم بيرون» «كي بود؟» «هيچي بذار برم بيام، بهت ميگم» «آخه يعني چي؟ كي بود؟ چي شده؟» «هيچي، مواظب خودت باش ... امروز تكون خورده؟» «آره همش داره لگد مي‌زنه پدر سوخته. چرا نمي‌گي كي بود؟» «هيچي،... مامانم سرش گيج رفته، ديگه بايد برم» ...

60

قاااان، قااااااااان، «آزمايش اعصاب فقط سه تومن» قاااااااااااااااااااااااااااان، ويژ...، ويژ، ويژ، ويژ، خخخخخررررررررر، ششششش، شترررق «... جانان من برخيز، بر جولان برانيم...» «اوه! چي شد؟» «افتاد مث اينكه» ... «روزبه! چي شده» «مثل اينكه اين پسره احمد موتوري ديوار مرگيه، افتاد» «اي واي، من برم اصغرو خبر كنم» «كجاست؟ من مي‌رم بهش مي‌گم» «فكر كنم رفته باشه غرفه‌ي پريستو» «پلوي دستگا وايسا، من الان ميرم صداش مي‌كنم» ... «... جانان من برخيز و بشنو بانگ چاووش ... دي دي دي دي ديم ديم دي ديم ديم ...» ...

64

... «يعني بايد تعهد بدي كه ديگه دنبال ناموس محجبه‌ي مردم نمي‌افتي بعد مي‌توني بري» «!! آخه چجوري واسه كاري كه نكردم تعهد بدم؟» «برادر [...] بيا اينو برگردون پايين!» «خوب آخه يعني چي؟» «[...]! گفتم بيا اينو ببرش!» «خيله خب ... شما بگين ... من مي‌نويسم ...» «بله حاج‌آقا!» «هيچي فعلاً، بذار ببينم! ... بنويس اينجانب -اسم و فاميل-، فرزندِ -نام پدرت-، به شماره‌ي شناسنامه‌ي -فلان-، اقرار مي‌كنم در مورخ -تاريخ ديروز- براي نواميس مردم ايجاد مزاحمت كرده و اكنون از كرده‌ي خود پشيمان بوده، لذا بدينوسيله تعهد مي‌نمايم كه ديگر چنين عملي را تكرار ننموده و تقاضاي عفو دارم .... اسم و امضاء و تاريخ» «...!!!!» «خوب، نوشتي؟» «... بله ولي...» «مگه نمي‌خواي بري؟» «...چرا! مي‌خوام برم!!.» «خوب حالا وايسا صدور حكم بشه، بعدش مي‌توني بري» «حكم!؟» «چون تعهد دادي ايندفه رو سخت نمي‌گيريم؛ تعليقش مي‌كنيم. حالا بيرون دم در وايسا» ... ((«ويچ‌هانت رايدينگ ترو شورتست‌سترا... ديس شورتست‌سترا هز بين پُلد فُر يو ...»))....

66

«شما بايد براي ثبت نام اين فرم الف رو هم تكميل كنين، بعدش مي‌تونين انتخاب واحد كنين» «اين چي هست؟» «هيچي تعهدنامه‌ست، چون شما بصورت مشروط بند الف دارين ثبت نام مي‌شين بايد اينو تكميل كنين» «؟» ... «ببخشيد آقا مشروط بند الف يعني چي؟» «يعني كسي كه احتمالاً سابقه‌ي غير مجاز داشته» «...»

83

[...]

85

بيليليپ! بيليليليليپ! بيليليليليپ! «الو!» «.....» «الو!!» «.... شب بخير» «! :) شب بخير... » بيب - بيب - بيب - بيب - بيب - بيب - بيب ...

86

خوابي براي فراموش كردن

هوشي براي نفهميدن

عشقي براي نورزيدن

حرفي براي نزدن

راهي براي نرفتن

نگاهي براي ندوختن

چشمي براي نديدن

لبخندي براي فروخوردن

پنجره‌اي براي نگشودن

دلي براي نبستن

سنگي براي فشردن

شيشه‌اي براي نشكستن

دري براي نگريختن

و لبي براي خشكيدن

همه و همه در ازاي لحظه‌اي زيستن در متني براي نخواندن

.

Original Post: Tuesday September 11, 2007 - 08:30pm IRST

.

۲ نظر: