زمستان است! و چقدر من امروز سر حالم!! آنقدر كه دنبال گربهاي كه هر روز پشت پنجرهي اطاقم ميخوابد كردم. آنقدر كه وقتي كلاغ قارقار كرد، خوشحال شدم ...
امروز سرِ حالم كه هواي سرد زمستان صورتم را ميگزد؛ كه درختها را- كه حتي در نهايت بيبرگي سربلند هستند- ميبينم؛ كه حتي خورشيد، در نهايت غرور، آفتابش را زود توي بقچهي ابري ميپيچد و ميرود؛ كه وقتي ميشود گنجشكها را با يك اشاره پراند، كلاغ دو ساعت به غروب مانده در نهايت بيشرمي قارقار مستانه سر ميدهد.
امروز آنقدر سرِ حالم كه پابرهنه دنبال گربهي خوابآلودي- كه هر روز و شب روي صندلي كهنه و شكستهي پشت پنجرهي اطاقم چرت ميزند- كردم، حتي آنقدر كه وقتي كلاغ قارقار كرد، خوشحال شدم كه هنوز ميشود چيزي گفت.
دي ماه 1367
.
Original Post: Monday January 14, 2008 - 03:38am IRST
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر