چشامو ميبندم. دارم راه ميرم، با همون چشاي بسته. ميشمرم، يك، دو، سه، چاهار، پن، شيش، هف! چشامو وا ميكنم. يني كاملاً غيرارادي. اطرافمو نيگا ميكنم. تقريباً به جدول نزديك شدم. حدود بيس سي سانت بيشتر فاصله ندارم. يه مقدار فاصلهمو بيشتر ميكنم. دوباره ميبندم و را ميرم و ميشمرم. يك، دو، سه، از پُش صداي ماشين مياد. وا ميكنم و برميگردم نيگاش ميكنم تا برسه و رد شه. رد ميشه. يه خانم و يه آقاي نسبتاً مسن توش نشسن انگار دارن اَ مهموني برميگردن. آقاهه منو چپچپ نيگا ميكنه. ديوار روبرو رو نيگا ميكنم تا رد شن. دوباره امتحان ميكنم. از جدول حدود 2متري فاصله دارم و با خطكشي وسط تقريباً 3 متر. پيش خودم فِك ميكنم. ممكنه خطرناك باشه، ولي خودمو راضي ميكنم كه اگه از پشت سر بيان، كه صداشونو ميشنفم، از جلوم هم نورش تو چِشَم ميزنه و همينكه صداشم مياد. را ميافتم ... يك، دو، سه، چاهار،... سعي ميكنم تمركز كنم كه از مسير صاف منحرف نشم ... پن، شيش، هف، هش، ... دوباره اون حس ناخودآگاه لنتي داره فشار مياره كه چشامو وا كنم ولي سَي ميكنم چشامو بسته نيگه دارم ... نه، ده، ... «نكنه دارم ميفتم تو جوب؟» ... يازده! لعنتي بازم نشد. تقريباً وسط خيابونم حتي يه مقدار اونطرف خطكشي وسط. ادامه ميدم، دوباره... ايندفه به پونزده ميرسم، به نظرم ركورد خوبي مياد و انحرافم تقريباً يه مقدار كمتره ولي به سمت جوب. انگار وقتي داري اينكارو ميكني، فكرت مثل بالهي پشت هواپيما يا قايق كار ميكنه، يعني اگه به چپ فِك كني به راست ميپيچي و اگه به راست فك كني به چپ و اشكال اينجاس كه خيلي سخته كه به هيچ طرف فك نكني. واسه همين فك ميكنم كه اين تمرين خوبيه براي تعادل و زور ميزنم كه فقط به وسط فك كنم. تكرار ميكنم يك، دو، سه، چاهار، پن، شيش، ........... هيوده، هيژده، نوزده، بيس،... هيجان زده شدم، ضمن اينكه توي دلم هي هري ميريزه ... بيس يك، ... احساس ميكنم اگه ادامه بدم خريت ميكنم ولي ادامه ميدم ... بيس دو، ... يه چيزي بهم ميگه «احمق چشاتو وا كن»، اهميتي نميدم ... بيس سه ... «الااااغ!» ... بيس چاه ....
اوخ بد شد ديگه نميتونم بقيهشو تريف كنم، خلاصهش اين شد كه بعد از اينكه درم آوردن به تعادل كامل رسيدم، الانم خانم پرستار اومده تو اطاق براي چك كردن اسپيلينتام و لگن گذاشتن و عوض كردن پدم. منم كه خجالتي. راستي چه خوبه كه اين اتاق اينترنت داره. پرستار ميگه ذليل مرده بگي بخواب ميخواي اون نيمچه مختم ا كار بيفته؟ ديگه باس برم. حالا نميدونم چجوري براش توضي بدم تعادل چيه و چقد مهمه و اينا. ولش كن. شببخير.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر