۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

آسمان


و بر بلنديها پرواز مي‌كنم، زماني كه در نگاهت عريانم،

و بر حس ديگرساخته‌ي ترس ، فاتح مي‌شوم، آنگاه كه در هر فرود، زايش باورم را مي‌بينم.

باوري كه در ميانه آبستنش كرده‌اي، با نگاه و سكوت و كلامت.

. . .

يادم آمد پيرمرد را كه بر بلنداي كوهي مي‌گفت «و عشق عريانت مي‌كند، آنچنان، كه مجال بي‌باوري نخواهي داشت...»

.

Original Post: Thursday October 25, 2007 - 06:09pm IRST

.

۱ نظر: