ما ميتونيم از آشپزي متنفر باشيم ولي نميتونيم بگيم ما غذا نميخوريم (چون براي تهيهش بايد آشپزي كرد). ميتونيم بگيم از پزشكي بدمون مياد ولي نميتونيم وقتي داريم از يه مريضي سخت عذاب ميكشيم نريم دكتر. حتي ميتونيم بگيم حوصله يا استعداد نوشتن يا عكاسي كردن يا نقاشي كردن يا هر نوع كار هنري ديگه رو نداريم ولي نميتونيم موقعي كه هر كار هنري رو ميذارن جلومون نسبت بهش بيحوصله يا بيتفاوت باشيم و بالاخره ميتونيم از رياضي بيزار و فراري باشيم ولي بازم نميتونيم از نتايج و كاربردهاش كه همهي اطراف ما رو پر كرده، استفاده نكنيم. معني اينا اينه كه ضمن درستي نسبي اين جمله كه ميگه «هركسي را بهر كاري ساختند» نميشه گفت «هر كسي را بهر استفاده از چيزي ساختند!». در همين حال بياين به اين فكر كنيم كه چقدر اين جمله رو شنيديم و يا حتي گفتيم كه «من از سياست متنفرم!»؟ (به اون معني كه من اصلاً و اصولاً از اون چه كه مقولهي سياسي محسوب ميشه پرهيز دارم و به هيچ وجه در اون وارد نميشم و از آدمايي كه در اون عرصه هستن، هم، دوري ميكنم.) مطمئنم حتي خيلي از خوانندههاي همين متن هم همچين نگرشي رو دارن (بنا به نُرم فعلي جامعه). ولي دقيقاً چرا؟
خوب سياست هم مثل آشپزي و يا هنر و يا هر چيز ديگه بخشي از زندگيه و اتفاقاً بخش خيلي مهمي از اون. مثلا در روابط اجتماعي روزمره بكار ميره، در روابط كاري، حتي گاهي در روابط بين زن و مرد و هر نوع رابطه ديگهاي كه نيازمند اين باشه كه بخواد تغييري بوجود بياره، تغييراتي كه ميتونن شرايط بهره بردن از همهي اونايي رو كه اول متن اسمشونو بردم آسونتر و يا سختتر كنه.
سياست ورزي ميتونه يه فن و حرفه محسوب بشه همونطور كه هنر و مهندسي و پزشكي و آشپزي ميتونن اين قابليت رو داشته باشن. منتها جايي از روابط اجتماعي و انساني هست، كه دامنهي حرفهاي كاربرد سياست، از همهجا نفوذ و كارآمدي بيشتري داره و اون «عرصهي حكومته». متاسفانه اين دامنه هم وقتي به عنوان يه دامنه حرفهاي بهش نگاه ميشه ميتونه دستخوش آفتهايي بشه كه توي هر حرفهاي ديگهاي وجود دارن! مثل هنرنمايي عوامفريبانه و يا آشپزي غيربهداشتي يا با مواد فاسد، سمبل كردن محاسبات در مهندسي و به خطر انداختن جون آدمها، ويا بردن و آوردن مريض و ترتيب دادن عمل جراحي غيرضروري براي ايجاد درآمد بيشتر و خيلي چيزاي ديگه كه همه و همه با هدف كسب سود و زيرپا گذاشتن وجدان و اصول اخلاقي حرفهاي شروع ميشن. ولي وقتي همچين چيزي در عرصه سياست (در اشل حكومتي) اتفاق ميافته چون دامنه مخاطبين و ذينفعها خيلي وسيع هستن (يعني حداقل يك ملت) پس نمود اين نوع فساد و كثافتكاري هم بزرگتر و اثرگذارتر ميشه. ولي به همون دليل كه ما نميتونيم به دليل وجود تقلب و حقهبازي در جامعه مهندسين، پزشكان، هنرمندها، و آشپزها، از زندگي در ساختمونا و حركت در جادهها، رجوع به دكتر براي رفع بيماريها، رفتن به گالريها و ديدن فيلمها و خوندن داستانها و خوردن غذاي رستورانها امتناع كنيم، به همين شكل هم نميتونيم از توجه به امور سياسي و تاثيري كه در زندگي و سرنوشت ما دارن (كه اين تاثير از همهي اوناي ديگهاي هم كه گفتم بزرگتر و عميقتره) دوري كنيم و منفعل و بيتفاوت باهاش برخورد كنيم.
توجه به سياست و آشنايي باهاش و (در مواقع لازم) دخالت در اون، يه امر حياتيه. در واقع در يك جمله «وقتي داريم زندگي اجتماعي ميكنيم، آگاهي از و پرداختن به سياست يك بايده و نه يك انتخاب». منتهي مثل سوادي كه براي خوندن لازمه، مثل ديدن درست و مثل فكر كردن همراه با شعور به هر چيز، آموزش و تمرين ميخواد.
ايرانيها و سياست در سالهاي اخير
اگرچه در مقاطعي در بُعد سياسي جامعهي ما خيلي فعال و متحرك بنظر ميومد يا مياد؛ ولي اين تحرك و فعاليت در مقايسه با يه جامعهاي كه از نظر سياسي آگاه و پيشرفتهست كاملاً يه تحرك كور و بدوي و گاهي هم غريزي محسوب ميشه تا يه تحرك پخته و آگاهانه و از روي فهم. البته اين در همهي عرصههاي اجتماعي جامعهي ما ديده ميشه مثل هنر، فرهنگ، علوم، تكنولوژي، ورزش و غيره ولي تفاوتش با عرصهاي مثل عرصهي فرهنگ و هنر و غيره و غيره در اينه كه «ما در عرصه سياست قشر اليت و نخبهمون خيلي محدودتر و كم جمعيتتره» و حتي در ارتباط با عرصههاي ديگهي اجتماعي منزوي و مهجوره بنابراين نميتونه اون ارتباط لازم رو برقرار كنه و اكثر افرادي هم كه از عرصههاي اجتماعي ديگه وارد عرصهي سياست ميشن افرادي هستن كه عمق سياسي خيلي كمي دارن و به سادگي آفتهاي مربوط به سادهبيني و سطحينگري سياسي گريبانگيرشون ميشه و به بيان ساده «سطح سواد سياسي عموميمون خيلي پايينه» و باعث دورافتادگي مضاعف سياست از عرصههايي مثل فرهنگ و هنر و اقتصاد و تكنولوژي و غيره ميشه. منظور از سطح سواد سياسي هم اين نيست كه مثلاً همه بايد بدونن رئيس جمهور فلانجا الان كيه يا متن قانون اساسي رو از بر باشن، بلكه حداقل بايد بدونن «سياسي فكر كردن و سياسي نگاه كردن يعني چي». ازطرف مقابل هم همينطور؛ آدمهايي كه واقعاً از لحاظ سياسي عمق بينش و آگاهي خوبي دارن، ابزار لازم (يا گاهي سواد لازم) براي رخنه به عرصههاي اجتماعي ديگه رو (كه گفتم) ندارن و اين شكاف همينطور باز و عميق ميمونه و در دوطرف شكاف افراد با گفتمانهاي هم هر روز غريبهتر ميشن و كار به اينجا ميرسه كه مثلاً قشري كه امروز به روشنفكر معروف هستن، در بعد سياسي تظاهرات كاملاً ناپخته و حتي عقيم از لحاظ سياسي از خودشون بروز ميدن (يا فحش ميدن و عربده ميكشن يا كاملاً از اين مقوله دوري ميكنن).
البته اگر بخوايم خيلي خلاصه اين داستان رو ريشهيابي كنيم ميرسيم به اونچه كه در ادبيات ما از اون به سياست تعبير شده يعني «فن و روش حكومت و حكمراني» (ر.ك. به فرهنگ معين و دهخدا)، در حالي كه اين يه تصور كاملاً «غلطه» (و نه حتي بدوي و عقبمونده) چون سياست در اصل به معني «فرآينديه كه گروهي از افراد با منافع مشترك با استفاده از اون قصد دارن بهترين نتيجه ممكن رو (با توجه به هدفي كه دنبال ميكنن) بگيرن» و يا به عبارت ساده «اعمال روشهاي مناسب براي رسيدن به اهداف».
مثلاً اگه من هدفم اين باشه كه تا سال آينده موقعيت شغلي بهتري داشته باشم اين «روش مناسب» بر اساس بينش و باورهاي من ميتونه اشكال مختلفي داشته باشه. يعني اگه آدم پفيوزي باشم ميرم براي مديرم، پيش مدير بالاتر از اون سوسه ميام، يا براش پاپوش ميدوزم تا عزلش كنن و خودم بيام جاش؛ و اگه پفيوز و قالتاق نباشم سعي ميكنم كه ضمن بهتر انجام دادن كارم، نذارم كه نتيجهي كارم از ديد سازماني كه توش مشغول فعاليت هستم مخفي بمونه يا مخفي نگهش دارن. يا شايد اصلاً بيام با مديرم توافق كنم كه من بهش كمك ميكنم كه وجههي بهتري تو سازمان پيدا كنه كه بتونه بره بالا و اونم در عوض كاري كنه كه من جاي اون قرار بگيرم يا مثلاً درآمدم بهتر بشه و خيلي روشهاي ديگه كه ميشه بكار برد (خوب و بد، اخلاقي و غيراخلاقي). همهي اينا اسمش «سياسته» و چون ميشه روش كثيف رو بكار برد (و يا بعضيا بكار ميبرن) نميگيم كلا نبايد پيشرفت كرد يا نبايد كار كرد يا بايد همينجور عين خر بيگاري داد.
پس الان كمكم بايد روشن بشه كه سياست مترادف شعار دادن و فرياد كشيدن و حتي بعضاً عربده كشي و چاقوكشي و يا مادرق..گي نيست (اگر چه ممكنه يه جايي اين كارها هم بنا به «سياستي» داره انجام ميشه)، يا همينطور به معني ساكت كردن مخالفينمون - از طريق نابود كردن و ترور (فيزيكي يا شخصيتي)؛ يا هر كار ديگهاي كه ميتونه نتيجهي يه نوع سياست (درست يا غلط) باشه. بلكه يعني چه كاري رو بر مبناي اون «روشي كه درست ميدونيم» انجام بديم تا به اون «نتيجهاي كه درست ميدونيم» و مطلوبمونه برسيم.
حالا همهي اينا رو گفتم كه چي؟ براي اينكه اكثر ما حالت همون آدمايي رو پيدا كرديم كه يه روز توهم سياستمداري و شور سياسيمون عالم و آدم رو خفه ميكرد (رجوع كنين به مقاطعي مثل انقلاب مشروطه، نهضت ملي شدن نفت، انقلاب اسلامي 57 و وقايع بعد از 2 خرداد 76 - كه شايد يه مدت ديگه بازم بكنه) و روز بعد دچار سياستزدگي و نفرت از «سياستمدار و سياست پيشه و سياستپيشهگي» ميشيم (مقاطع بعد از فروكش كردن شور و شعف هر كدوم از اون وقايع). و اين همه و همه بدليل اينه كه تربيت دقيق و شناخت واضحي از مفهوم سياست نداريم. الان چندتا از تصورات رايج دربارهي سياست (از باب سياست زدگي) رو اينجا مرور كنيم كه شايد بتونيم با فاصله گرفتن ازشون يه مقدار با عالم سياست نزديكي بيشتري پيدا كنيم و حداقل حضور در عرصهي سياست رو با حضور در عرصه «جهنم» و يا «بطالت» يكي ندونيم.
تصور اينكه «همه چيز در سياست يك توطئهست»!
يكي از راههاي گريز از سياست (بخونيد فكر كردن در مورد مسائل اطرافمون) پناه بردن به «توهم توطئه»ست. اين تلقي درست مثل مواد مخدرميمونه و استفادهكنندهش رو از عالم واقع دور ميكنه و به هپروت اعلي ميرسونه (كه اتفاقاً به همين دليل خيلي هم براي فرد مصرف كننده لذتبخش و مطبوعه و احساس فراآگاهي و كلنگري خوبي بهش ميده). خيلي راجع به اين مفهوم مطلب نوشته شده و احتمالاً همه در موردش خوندن و شنيدن، ولي منظور من از مطرح كردنش تاكيد بر وجه كاركردي اونه. يعني اين طرز فكر كه «همه چيز از قبل تعيين شده پس ما هيچكارهايم» باعث ميشه ما نسبت به تغييرات اطرافمون ايزوله و خنثي بمونيم. اين تفكر ممكنه براي انسان دورهي قرون وسطا تا حدودي قابل قبول باشه ولي براي بشر عصر ارتباطات خيلي سادهانگارانهست و بيشتر نشونهي عدم اعتماد به نفس و ضعف قوهي تعقل محسوب ميشه تا نوعي دورانديشي خردمندانه. (همونطور كه براي بشر اوليه اين تفكر كه «انسان و موجودات همهگي مقهور بيچون و چراي قواي طبيعت هستن» قابل قبول بود ولي كم كم بعدها به اين نقطه رسيدن كه انگار ميشه با بعضي از اونها مقابله كرد و اتفاقاً كاملاً هم موفق بود).
ولي در همين حال يه نكتهي خيلي مهم رو نبايد فراموش كرد و اونم اينكه «منظور اين نيست كه مطلقاً توطئهاي وجود نداره، بلكه منظور اينه كه توطئه چيزي نيست كه به خودي خود توان و قدرت مطلق براي توطئهگر ايجاد كنه» يعني اينكه «توطئه» هم توسط يه عده «آدميزاد» انجام ميشه و نه ملائك مقرب درگاه. بنابراين ميشه با جايگزين كردن احساسات سياسي با فكر سياسي و از طريق اون رسيدن به آگاهي جمعي سياسي، با تحليل درست به نتايج دلخواه رسيد. درست مثل موقعي كه دزد نقشه كشيده بياد تو خونهي آدم. اگه ما مخمون رو تعطيل كرده باشيم اون به نتيجهاي كه ميخواد ميرسه ولي اگر نه، چون ما خونهي خودمون رو خيلي بهتر از دزده ميشناسيم، پس با كمي فكر و پيشبيني بعضي چيزا بسادگي ميتونيم مانع از اين بشيم كه سرقتي اتفاق بيفته. خلاصه اينكه نهايت و غايت اينكه در سياست توطئهاي پشت هرچيزي خوابيده گاهي افراد رو دچار اين حالت ميكنه كه براي مبارزه با اين توطئهها بايد يه كار ريشهاي كرد. يعني بزنيم از بيخ همهچي رو بكنيم تا يه چيز درست و درمون ايجاد كنيم، اونم نه اينكه خيلي طولش بديم خيلي فوري و تند و برسيم به اونجايي كه بگيم:
من راديكالم پس سياسي هستم!
يه گرفتاري بزرگ ديگهاي كه باعث ميشه بعد از اينكه سياست و سياسيبازي هر از چندگاهي كه آتيشش تند ميشه، بعدش دوباره يخ بزنه اينه كه در دوره گُرگرفتگي، افراد سياسي بودن رو در راديكاليسم و تندروي معني ميكنن و مثلاً اگه يكي بياد بگه اينجوري كه شما تخت گاز ميري همه رو به گ.. (كه خيليا ديگه ميدونن كه قريهايست در حوالي فشم البته) ميفرستي، هزار جور فحش بهش ميدن كه مودبانهش ميشه (سازشكار/ هالو/ خائن و غيره- ضمن اينكه قبلاً توضيح دادم كه هيچ كدوم از اين صفات رو به خودي خود عيب نميدونم). بعدش اتفاقي كه ميفته اينه كه اونايي كه در طرف مقابل، تكنيكهاي سياست رو بلدن (و معمولاً در مصدر قدرت هم هستن) از وجود همين راديكاليسم بهترين استفاده رو ميبرن و ميگن «ديدين اگه ولتون كنيم خدا رم بنده نيستين؟!» و با استفاده از همين داستان خشك و تر و با هم ميريزن تو كوره و فاتحهي اون دورهي سياسي رو يه عده گريون و يه عده خندون ميخونن و همون راديكالهايي كه قسر در رفتن يا در دسترس نبودن ميشن دپرسهاي دورهي بعد كه ميرسن به اينكه:
سياستمدار خوب سياستمدار مردهست!
در اثر اين بالا و پايين رفتنا و سرد و گرم شدنا يه عده آخرش به اين نتيجه ميرسن كه سياست اصولاً چيز كثيفيه (و نميگن اگه بهترين و بهداشتيترين اطعمه و اشربه رو هم بلد نباشي ازش درست استفاده كني ميتوني در عرض كمتر از چند روز تبديلش كني به يه چيز غيرقابل استفاده، فاسد و حتي كشنده) و سياستمدارا هم (از دم) جز حقهبازي و بيشرفي و حرومزادگي هيچ چي براي مردم ندارن، حالا چه اينوري باشن، چه اونوري. و اصلاً كسي هم ازشون نميپرسه كه ببخشين قربان حقوق آقا يا خانم سياستمدار رو مگه شما پرداخت كردي كه انقدر ازش طلبكاري؟ يعني شما ميتوني دلت خونه سهميلياردي و ماشين سيصدميليوني بخواد ولي اوني كه سياستمدار شده (حالا به هر دليل) گه ميخوره بخواد كه يه آپارتمان تو يه محله معقول و يه ماشين آبرومند داشته باشه؟ يا مثلاً اگه تو مجلس ششم نمايندهها ميزدن تو گوش كروبي و حكم حكومتي رو پاره ميكردن، شما ميرفتي اوين ملاقاتشون؟ يا خرج زن و بچهشونو ميدادي؟ نهايت كاري كه ميكردي اين بود كه وقتي يكيشون مثل حجاريان ترور ميشد، اگه خيلي جوگير ميشدي، ميرفتي دم بيمارستان سينا براش زير لبي دعا ميكردي.
...
بگذريم! بهرحال منظور اينكه سياستمدار هم يه آدمه كه بطور حرفهاي توي سياست درگيره (مثل دكتر كه تو پزشكي و بقيه)، يعني هم بايد نون بخوره هم بايد به اون چيزايي كه فكر ميكنه درستن از راهايي كه فكر ميكنه درستن عمل كنه و هم اينكه بايد مواظب آسيبها و خطرات شغلي خودش باشه. حالا اين ماييم كه هرچقدر بينش سياسي عميقتري داشته باشيم و از عقلمون در جهت فهم مسائل سياسي بهتر استفاده كنيم ميتونيم اونايي رو پشتيباني و ساپورت كنيم كه واقعاً به ما نزديكترن و بهتر ميتونن به ما در اون جهاتي كه ميخوايم كمك كنن و به موقعش هم درك كنيم كه چرا عقب ميكشن و جايي هم كه بايد هلشون بديم، هلشون بديم.
آخر كلوم
خيلي حرف بيشتري الان ندارم بزنم. فقط ميخواستم يه جوري اينو تاكيد كنم كه بيتفاوتي و اهميت ندادن به چيزايي كه دارن اطرافمون اتفاق ميافتن، هيچ وقت چيزي رو بهتر نكرده و يادمون نره كه سياست هم مثل هر عرصهي بشري ديگهاي، هيچوقت جاي رسيدن به صد در صد نيست. بلكه وسيلهي نزديك شدن به وضعيت نسبتاً بهتره.
خوب باشين
.
.
اين پست مال حدوداً يه سال پيشه كه بنظر هنوزم كار ميكنه (كما فيالسابق)
پاسخحذفبه نظرم هر ايرانی بايد اين پست را بارها و بارها بخواند و بارها و بارها امتحان دهد، امتحانش هم نبايد تئوری و مبتنی بر حافظه باشه، همچين عملی و اساسی، با همه اين تلاش ها اگر در پنجاه سال آينده آدمای زيادی باشن که به اين درک از اين قضيه رسيده باشن فکر کنم هنر کرديم و واقعاً جای اميدواريه
پاسخحذفو البته خيلی خوب و به جا بود پست کردن دوباره اين مطلب