به نام آفرينندهي دوستي،
و تقديم به شايستگاني كه هيچ داوريِ كوري ايشان را نشايد
آن زمان كه شيفتهي هوش و نگاه خود شدي
و ناچيزي كه دريافتي را به ذم ديگري بكار بستي،
آن هنگام كه ترديد به دل راه ندادي از چرايي آنچه تو را از عدن راند،
و شايستگان را خوار شمردي و فروتنان را حرمت شكستي،
عشق را بيمقدار و خشم را توانگر ديدي،
و از آنچه كه بودي از خويشتن خويش دورتر و بيگانهتر گشتي و قضاوت خود را بر قضاوت بالاترين، مقدم شمردي،
آن زمان ....
تندبادهاي دل وزيدن خواهند گرفت، زمين وجدان سخت خواهد لرزيد و سيلهاي سركشِ بيداري جاري خواهند گشت و ديوارهاي بلندِ خودكامگي و انكار را فرو خواهند ريخت، همان ديوارها كه ديرزماني ازلي و ابدي و برحقشان ميشناختي.
و آنگاه كساني در اين ميان كه از همگان شايستهترند، رهايي خواهند يافت و در مدح راستيِ نامكتوم در ترس و دوستيِ نافروخورده از دلشكستگي، غزلها خواهند سرود.
بادا كه زان پس ديواري چنين نسازيم و به مهر در جستجوي شادماني بيآغازيم.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر