۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

وقتِ بد

بهانه مي‌كنم سكوتت برخورنده است.
جواب مي‌دهي كه حرفهايت مزخرف است.

مي‌بيني؟

وقتهاي بد،
من از سكوتت ديوانه مي‌شوم،
تو از حرف زدنم.

چاره ندارند،
بايد بيايند و بروند.

ولي هر وقتِ بد،
تو را نمي‌دانم اما من
مي‌ترسم.
مي‌خواهم بروم يك جا قايم بشوم،
همانجا خوابم ببرد،
توي خواب  گپ بزنيم آنقدر،
حرف و سكوت به سلامتيِ هم بزنند آنقدر،
كه وقت بگذرد و بد ديوانه شود.

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

رهيافتي منطقي-مقايسه‌اي و نسبتاً من‌درآري به مقولات شعور و هوش

تعاريف:
هوش- هوش توانايي تطابق با محيط است.
شعور- شعور توانايي انطباق/تصحيح دانسته‌ها با شرايط است.

خواص:
1- مطابق تعريف، هوش باعث شتاب در يادگيري و كسب دانسته‌ها مي‌شود.
2- نتيجۀ خاصيت 1: كم‌هوشي را مي‌شود عملاً با تمرين و تلاش مضاعف در فرصت كافي جبران كرد.
3- آدم كم‌هوش معمولاً بي‌شعور نمي‌شود، چون دانستۀ زيادي ندارد و بنا بر خاصيت 2: آنچه مي‌داند را از ابتدا بصورت محدود و منطبق با شرايط فرا گرفته است.
4- نتيجۀ خاصيت 3: آدم بي‌شعور معمولاً باهوش است.
5- نتيجۀ خاصيت 4: بي‌شعوري معمولاً چاره ندارد يا خيلي سخت چاره مي‌شود.

واقعيات ضمني:
- نامتعارف بودن/شدن محيط، امري دائمي و هميشگي نيست.
- احتمال بروز شرايط نامتعارف هميشه هست.

نتايج:
- آدم كم‌هوش در محيط نامتعارف آزار مي‌بيند و در بدترين حالت احتمالاً به فنا مي‌رود.
- آدم بي‌شعور در شرايط نامتعارف آزار مي‌رساند و در شرايط بحراني ابتدا ديگران و سپس خود را به فنا مي‌دهد.

بيشعوري از كم‌هوشي به مراتب بدتر و خطرناكتر است.



انذار و تحذير (توضيح واضحات):
1- «بي‌شعور» در اين متن فحش نيست و هر فرد باهوشي هم الزاماً بي‌شعور نيست.
2- در متن فوق «شعور» و «هوش» (و متناظراً «بي‌شعوري» و «كم‌هوشي») اموري نسبي بوده و اين متن «نه» يك ادعاي روانشناسانه، بلكه صرفاً استنتاجي منطقي است.
3- اين متن يك نوع توهين، تحميل، تحكم ويا حتي توصيه به هيچ‌كس نيست. شخص ويژه‌اي هم در زمان نگارش مد نظر نبوده است و نگارنده جايگاه ويژه‌اي در مقام قضاوت سايرين براي خود متصور نبوده است. اين صرفاً يك نوشته و نظر است كه مي‌توان بخشي يا همۀ آن را قبول داشت يا نداشت.
4- مسئوليت هرگونه احساس شباهت فردي يا جمعي يا همذات‌پنداري با مصاديقِ محتمل تعاريف فوق در بر عهدۀ شخص خواننده است. لذا ترجيحاً از شماتت نويسنده خودداري گردد.

متشكرم

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

شدني‌ها

مي‌شود كودك‌بودن را فراموش نكرد. مي‌شود شادي‌ را در رنج ديگري نيافت. مي‌شود هشيار بود آنقدر كه از رنج آموخت و از شادي نهراسيد. مي‌شود زيبايي را در ناهمواري و شادماني را در برهوت جست. مي‌شود رنگ و رخ نشانها و نشانه‌ها را دليل بر حقيقت‌شان ندانست و مي‌شود دانستن را پناهگاه ترس نكرد.
مي‌شود به خود بي‌اعتماد نشد و هرگز از بودن هم بي‌نياز نشد.
و مي‌شود هم‌اين‌ها را هميشه گفت و هيچ‌كدام را هيچ‌وقت نياموخت.