خدا جون برات دمپايي خريدم

خدا جون برات دمپايي خريدم. از همونا كه دوست داري!، بپوشي و باهاش قدم بزني و سربه‌سر ملت بذاري. خدايا ديگه چي مي‌خواي برات بخرم؟ آجيل شب عيد كه نمي‌خواي، مي‌دونم اهل آجيل نيستي. مي‌خواي برات تنبك بخرم؟ بلدي بزني؟ نه، منم بلد نيستم. مسواكت چي شد؟ اورال-بيِ سافت بزن تورو حضرت عباس. خودت بگو ديگه آخه! آخه دمپايي خيلي كمه. البته گرون خريدم ولي خوب تو خدايي هر چي باشه. ديشب از جبرئيل پرسيدم. اونم نمي‌دونست چي ممكنه كم و كسر داشته باشي. اين دمپايي رم بسكه اصرار كردم گفت. نمي‌دونم، شايدم الكي خواست از سرش وا كنه. ديگه راست و دروغش با اون. بهرحال يارو گفت پس مي‌گيره. به شرط خريدم. حالا بيا و منو اذيت نكن، بگو چي مي‌خواي. بجان عزيزت رشوه نمي‌خوام بدم. گفتم كه محض اداي احترام و تشكر بابت همه چيزايي بهم دادي و همه چيزايي كه اضافه بودن و جمشون كردي. ببين اون خر شيطونو ولش كن بره پيش صاحابش، بگو چي مي‌خواي، بذار منم راحت هر چي لازم دارم ازت بخوام. آخه منم جاي تو باشم هي يه نفر بجونم نق بزنه از دستش كلافه مي‌شم حالا هرچيم بعدش تشكر و عذرخواهي كنه. پس مي‌گي؟ ها؟ چي، همون دمپايي؟ نكنه دلخوري؟ نه مي‌دونم دلت گنده‌تر از اين حرفاس ولي چه مي‌دونم؟ بگذريم! راستي امروز بالاخره يه قسمت از اين كاره رو تمومش كردم و تحويل دادم. خودت ديدي كه؟ چه‌مي‌دونم گفتم شايد اون موقع حواست به من نبوده. بعدش، كليم كار مونده دارم كه قراره تا يه‌شنبه تمومش كنم. تنبلي مي‌كنم. يني تنبلي نمي‌كنم ولي هي حواسم سرجاش نيست هركار مي‌كنم. ولي به‌هر حال قول دادم. ...! خدا! خدا؟ خُ‌دا؟! حواست با منه؟ كجا؟ دمپاييا رو كجا بردي؟ وايسا ببينم! كارِت دارم هنوز! اون برنامه من چي شد كه قولشو داده بودي رديفش كني؟ بابا جدي جدي مي‌خوام، وگرنه بهت رو نمي‌نداختم. آخه مصبتو شكر. اون دمپايي رو كلي پولشو دادم! هيچي ديگه! تو هم با ما بله! دمت گرم!

بعدالتحرير:

بقول فرنگيا don't worry, God has a great sense of humor

.

Original Post: Thursday February 28, 2008 - 01:12am IRST

.