ديشب يه روزبه معلومالحال ديگه، يه كامنت براي آخرين پستم گذاشت. اومدم براش جواب بنويسم اين شد:
بابا، ياهو با من چپه، تقصير تو نيست. بقيه كه پست ميكنن سه سوت همه اينترنتو خبر ميكنه كه آي بياين فلاني صحبت فرمودند، من خودمو پاره ميكنم صدجا رو تيك ميزنم كه حضرت ياهو تو رو خدا بزرگي كن بگو كه منم زر زدم. ولي شب كه ميخوابم، ميبينم كه تنها كسي كه خبردار شده مرحوم پدرمه كه مياد به خوابم ميگه «آفرين بابا ولي بيشتر زور بزن!» بعدشم يه سيگار ازم ميگيره و ميره!! و من يهو ميبينم بغل تخت جمشيد نشستم دارم دلستر ليمويي ميخورم با بادوم زميني. پياده راه ميفتم برم سياحت ميبينم سر از يه كوچه تنگ و تاريك درآوردم هر چي جلوتر ميرم باريكتر ميشه، نفسم داره پس ميره كه ميفهمم اين راهپله خروج مدرسهست. يهو ممدآقا مسئول سرويس كلاس اولم رو ته راه پله ميبينم كه ميگه «شهرستاني چون دير كردي سرويس رفت برو تو حياط بشين» و من تا مياد گريهم بگيره ميبينم تو چهارراه پهلوي (سابق) وسط تظاهراتم ملت دارن سرود «اي شاه خائن» ميخونن كه يكي مياد يه ساندويچ كره خرما ميده دستم. خيلي خوشمزه است. مردا با موي بيتلي دستاشونو زنجير كردن كه صف زنونه رو از مردونه جدا كنن منم ويلچر مامانمو دارم تو صف زنونه هل ميدم كه يكي با ريش خفن و بيسيم مياد به مادرم ميگه «خانوم شما حجابتو رعايت كن». من براش توضيح ميدم كه اين مامان منه و الان از ايرانمهر دارم ميبرمش خونه كه يارو با قنداق كلتش ميزنه تو چونهم و من شروع ميكنم «اند جاستيس فور آل» رو زار گرفتن، يارو شرمنده ميشه و همينجور كه ميره با زار من سينه ميزنه بعد ميبينم بجاي دسته ويلچر، فرمون يه پرايد تو دستمه كه دارم باهاش صدوشصتا تو مستوفي ميرم كه يهو ميرسم به دره اتوبان حكيم. درو باز ميكنم ميپرم بيرون ميبينم دارم بالاي هفت تير پرواز ميكنم. همينجور بال ميزنم و بال ميزنم و خيلي دارم كيف ميكنم كه يادم ميفته جلسه دارم و از ايران خودرو قراره بيان بازديد. تند تند بال ميزنم ولي ميبينم يه نفر داره نوازشم ميكنه و بهم ميگه آروم باش جلسه كنسل شد. منم خجالت ميكشم و ميرم تو پستو قايم ميشم ولي مياد منو پيدا ميكنه ميگه بيا بيرون يه كم قدم بزنيم. منم كم كم ميام بيرون ولي لباسم خاكي شده بهم يه لبخند محبت آميز ميزنه و بهم اشاره ميكنه كه اونطرفو نگا كنم و وقتي اين كارو ميكنم ميبينم صفحه پروفايل سيصدوشصت درجهم قاطي پاطي شده و رنگاش هم عوض شده، دستپاچه ميشم شروع ميكنم به درستش كردن هر كار ميكنم نميشه بعد صفحه رو كه ريفرش ميكنم ميبينم يه مثلث زرد و سياه شد كه زيرش نوشته «اكسس تو ديس سايت ايز دينايد». برميگردم ميبينم رفته و من رو نوك قله توچالم. سريع خودمو ميرسونم به ايستگاه هفت وقتي ميخوام بليط بخرم ميبينم پول ندارم بجاش يه جعبه ورق كم آكبند تو دستمه و بليط فروش هم همون يارو خفنهست. شروع ميكنم دويدن به طرف پايين. سرعتمو نميتونم كنترل كنم. پاهام از زمين جدا ميشه و تو هوا معلق ميشم و دوباره شروع ميكنم بال زدن. احساس دلشوره دارم و همينجور تندتر و تندتر بال ميزنم كه يهو دستم تير ميكشه و درد وحشتناكي ميگيره ناله ميكنم و خيس عرق از خواب ميپرم. ولي درد دستم هنوز شديده. گيج و ويج پاميشم چراغو روشن ميكنم و تو دلم از ياهو معذرت خواهي ميكنم و قول ميدم كه ديگه اصرار نكنم.
در ضمن من الان حالم خوبه، نگران نشو.
قربانت روزبه با دوتا اُ
man har bar keh neveshteh yae shomara mikhoonam , hesse inkeh yek film e sinamayee ra tamam o kamel didam behem dast mideh , ....ghodrat e fogholadeyee dartasavor kardan va beham rabt dadan e sahneh ha anham ba zerafat e khassi ra darid,...hamisheh va hamisheh khoob bashid va benevisid.
پاسخحذفروزبه جان ، در عفو لذتي هست كه در انتقام نيست، به جز در مورد اون روزبه.
پاسخحذفنمیدونین چقدر حال داره وقتی از همون یاهو بریدی و داری تو گوگل جستجو میکنی که یکدفعه میبینی یکی داره میگه که من حالم خوبه! بعد با خودت میگی خُب خوب باشه،حالا میگه چکارش کنم یعنی ؟!ولی تو ناخودآگاهت انرژی گرفتی و نمیتونی منکرش بشی و بعد باز میبینی اینی که میگه خوبه رو میشناسی و خب بعد میای میگی خوشحالم که خوبی و مرسی ازت انرژی گرفتم.
پاسخحذف