۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

ماه و ديوونه


پريشب مهتاب رو روي پرده اتاقش ديد. رفت ماه رو ببينه، پشيمون شد. ديشب مهتاب رو روي ديوار همسايه ديد، رفت ماه رو ببينه، ابر اومد روش رو گرفت. امشب از سر شب داره ماه رو از لاي نرده‌ها مي‌بينه، مي‌خواد بپره بگيردش.

مي‌ترسم چشش كور شه.



Original Post: Saturday June 10, 2006 - 09:16pm IRST

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر