1- ما كلا يه چيزي رو فراموش كرديم: «خود» بودن.
2- «خود» بودن به معني «نرمال» بودن نيست.
3- خود بودن يعني تظاهر نكردن به چيزي غير از اونچه كه هستيم.
4- علت تظاهر كردن ترسه، ترس از اونچه كه قضاوتمون ميكنن.
5- قضاوت ترسناكه چون ملاكها رو پايهگذاري ميكنه، ملاكهايي كه بر مبناي اون ميپذيريم يا پذيرفته ميشيم.
6- پذيرفتهشدن مبناي ارتباط داشتنه و اين موضوع در كل بشريت برقراره.
7- ما شديداً به ارتباط داشتن محتاجيم و اينم امري شديداً طبيعيه.
8- بعضيا علاقه به ايجاد ارتباط با ديگران نشون نميدن به اين دليل كه واكنششون به ترس از قضاوت شدن، انفعاليه.
9- بعضيا ارتباط افراد با همديگه رو مسخره ميكنن، چون نوع واكنششون به ترس از قضاوت شدن، تهاجميه.
10- بعضيام براي ايجاد ارتباط هويتشون رو واگذار ميكنن؛ يعني از خودشون فاصله ميگيرن و تبديل به يه چيز ديگه غير از خودشون ميشن، چونكه تسليم ترس از قضاوت شدن هستن.
11- يه عدهم به اقتضاي شرايط و با رجوع به احساسات ناخودآگاهشون ميون فرماي انفعالي، تهاجمي و تسليمي در حال جابجا شدنن.
12- ريشه ترس از قضاوت شدن توي باوراي عميق و ناخودآگاه شديداً سنتي و تظاهرگرايانهمونه (حتي اونايي كه بهنظر خودشون خيلي امروزي هستن، يا اينطور وانمود ميكنن).
13- اين يعني اينكه راه خروج از ترس تغيير باورامونه.
14- ولي متاسفانه براي تغيير باورا اغلب ميافتيم به دام بيباوري.
15- و البته افراد بيباور دچار ترس شديدتري ميشن! نه از قضاوت ديگران، بلكه از بيمعني و خالي شدن زندگي از هدف.
16- علاوه بر اين، موندگاري باورا هم توي ظرفا و فرما (مثل آب يه جا مونده) باعث گنديدگيشون ميشه.
17- اينا يعني اينكه ما براي خروج از گنديدگي يا نيفتادن به منجلاب بيباوري به پيدا كردن باوراي زنده و ديناميك احتياج داريم.
18- باوراي زنده از متن ساده و زنده خود آدم بطور دائم در ميان ولي بايد پيداشون كرد.
19- براي اينكه اين نوع از باورا رو پيدا كنيم بايد بتونيم هر لحظه به درونيترين خواستهها و آرزوهامون مراجعه كنيم.
20- ولي بازم از طرفي براي رسيدن به اين خواستههاي دروني بايد قبل از فهميدنشون، به درستي اونها ايمان داشته باشيم.
21- ايمان داشتن يعني اينكه بجاي اينكه «تصور كنيم»، «بدونيم».
22- يه مثال عملي اين حرفام ميتونه اين باشه كه مهم نيست كه تعداد آيتماي مهملاتي كه اينجا سرهمشون كردم، 22 باشه و يا مثلا 20 يا 25 يا 30 نباشه، بلكه مهم اينه كه درست اونطور كه من بنظرم لازم بوده، نوشته شده باشن!
نتيجه:
نرمال بودن «اصلا» مهم نيست، مهم اونه كه اجازه بديم تا براحتي «از كوزه همان برون تراود كه در اوست».
تبصره:
راستي معني اينايي كه گفتم يلخي بودن و بيقيدي و بيخيالي نيست. چون بيقيدي و بي خيالي خودش نشونهي يه عكسالعمل تهاجمي و بينتيجه به يه ترس مسلطه.
گارانتي:
اگر خودمون باشيم هيچوقت تو ايجاد يا پيدا كردن ارتباط با كساييكه از سنخ ما هستن مشكل پيدا نميكنيم.
تصوير گندهي ماجرا:
مهم نيست خيليا راجع به من چي فكر ميكنن تا وقتي كه خودم «ميدونم» كه «خود»مم يا به عبارت ديگه «تا وقتي كه خودم ميدونم چي هستم».
والسلام
Original Post: Sunday January 14, 2007 - 02:04am IRST
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر