۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

كار مرغابي

عاشق شدن كار بدي است. نشويد. كار خر است. كار گربه است. كار اردك و مرغابي است. بلكه‌م كار يوزپلنگ باشد نمي‌دانم. عاشق نشويد. آدميزاد عاشق نبايد بشود. بايد برود كارهاي مهم بكند. مثلاً بايد تپانچه بخرد برود شكار، بايد شرم كند، بايد پروا كند از مهر و محبت. اين كارها اگر هم مال آدميزاد باشد مال بچه‌هاي آدم است نه آدمي كه گنده شده باشد قد خرس. شنيدي؟ براي تو گفتم اينها را! پس براي چه با آن نيش باز مثل بز به افق زل زده‌اي؟ دِ گوش بگير الاغ! با تو ام مي‌فهمي؟ به درك، فقط پس‌فردا باز دوباره عنددماغت رسيد سر زانويت ، بع‌بعت را براي من نياور كه حالم از ديدن آدم دماغو به هم مي‌خورد. هر غلطي مي‌كني بكن فقط، اين طرفها مدتي نيا. نمي‌خواهم دوباره با يك نسخه تازه ابلهت روبرو شوم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر