۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

شت‌لوگ

منو از اينجا ببر بيرون.
نمي‌تونم.
خواهش مي‌كنم.
گفتم كه نمي‌تونم.
هر كار بخواي برات مي‌كنم.
مسئله اين نيست.
مسئله چيه؟
مسئله اينه كه شدني نيست اين كار.
چي؟
اينكه از اينجا بري بيرون.
ولي تو اگه بخواي مي‌توني.
نه اينطور نيست.
يعني چي اينطور نيست؟ تو منو اينجا نگه داشتي.
نه من نگه نداشتم.
ولي تو اينجايي.
تو هم اينجايي!
درسته ولي تويي كه مي‌توني منو ببري بيرون.
نه من نمي‌تونم.
چرا نمي‌توني؟
چرا؟ چرا نداره. نمي‌تونم.
چطور چرا نداره؟ تو يه دليل بيار كه چرا منو نمي‌توني ببري بيرون.
براي چي بايد دليل بيارم؟
براي اينكه تو آدمي، منم آدمم و داريم با هم حرف مي‌زنيم.
اين چه ربطي داره؟ خب حرف بزنيم. چرا بايد دليل بيارم؟
براي اينكه يه آدم، يه انسان داره ازت مي‌خواد و تو هم يك روبوت نيستي. يه موجودي هستي كه علاوه بر هوش، احساسات هم داره.
داشتن احساسات چه ربطي به اين داره كه من براي تو دليل بيارم؟
ربطش اينه كه تو الان از طرف من تحت فشاري، وجدان و احساساتت داره تحريك ميشه و تو بطور طبيعي بايد به اين تحريك حسي و وجداني واكنش انساني نشون بدي.
نه من ترجيح مي‌دم فشار رو تحمل كنم.
خب تا كي مي‌توني؟
نمي‌دونم.
خب پس من ادامه مي‌دم.
بده.
منو از اينجا ببر بيرون.
نمي‌تونم.
خواهش مي‌كنم.
.....
....
...
..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر