وقتی توی یک قوطی فلزی-شیشهای عایق نشسته باشی، فایده ندارد؛ از امر واقع منفکی، در مجاز شخصیات جریان داری. در بهترین حالت تماشاگر یک روایتی، روایتی که راوی آن میشود صدای موتور، پخش صوت، ترافیک، راننده، ویا حتی داستانپرداز ذهن خودت. روایتی که معمولاً همراه با نفرت از دیگری است؛ نفرت از «باعث و بانی»اش، نفرت از ترافیک و رئیس یا همکاری که بابت دیر رسیدن باید جواب اخم یا متلکش را بدهی، نفرت از آنی که جلویت پیچید «عین الاغ»، تا آنی که شیشه ماشینت را برای رفع گرسنگی مایع شیشهشور پاشید و تو را میان شرمندگی از خودت و ناتوانی از رهایی از پشت چراغ قرمز گذاشت و له کرد.
ولی وقتی پیاده میروی، توی تکتک خیابانها وکوچهها، دستت را به دیوارها میکشی، زبر، صاف، مضرس، نرم، سرد، گرم را تجربه میکنی، میفهمی این دیوارها جنس دارند، واقعیاند. آدمها را هم؛ گرمای بدنشان، بخار نفسشان، چین اخم و برق نگاهشان. اینها چیزهایی نیست که با فاصلهٔ بعید و عبور با واسطه و سرعت برقآسا و بیزار از دوام قرمزی چراغ، بشود درک کرد.
لذت تماس با شهر را، از همین پیاده رفتنها میشود فهمید. زمین زیر پا، تماس با کفپوش پیاده رو، سختی، نرمی و حرارتش... اینها همه معنی دارند، به آدم حس میدهند، افکار را در ذهن جاری میکنند. این افکار و احساسات پیوند میخورد با جایجای پیادهگردیها، نگاهها، نفسها و آنوقت شهر مثل خانه مانوس میشود، آنوقت کسی از کسی، از سر غریبهگی، جلو نمیزند، کسی جلوی کسی نمیپیچد، اینطور نمیشود که کسی سر از قوطی آهن و شیشه بیرون نکند الا برای اخ و تف انداختن ویا فحش دادن. آدمها همان لبخندی را به هم میزنند که به عضو همخانواده میزنند. اگر جایی خراب، کثیف، بدبو یا متروک است، برای برگرداندنش به خانه -برای سلامت خانه- همه دست به دست میدهند - چون دستشان به هم میرسد. درختانش را کسی قطع نمیکند؛ جرأت نمیکند که قطع کند، همه پای درختاند. کسی گرسنه نمیخوابد؛ بالاخره یکی حواسش هست، اگر نبود، دومی، نه؟ سومی... دل آدمهایش برای هم تنگ میشود و همه از هم گریزان نمیشوند. شهر لمس میشود؛ تازه میشود جای زندگی کردن.
میگویید راهها دور است؟ درست. نمیشود از این سر شهر تا آن سرش پیاده گز کرد؟ قطعاً نمیشود. ولی میشود سهم پیاده رفتن را محفوظ داشت. میشود «به پیاده شدن بیخ درِ» محل کار یا هر مقصدی، اصرار نداشت. میشود یک ربع تا نیم ساعت جا برای پیاده رسیدن گذاشت. میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر