كيقباد دشمن سرمايهداري است. او دریافته كه اين سرمايهداري خيلي پدرسوخته است. او می داند كه سرمايهداري يك روش مهم و موثر براي گرفتار كردن آدمها دارد و آن اينكه كافي است آدم چيزي را دوست داشته باشد، و آن وقت آن -يعني همین سرمايهداري- از همانجا به زندگياش وارد شود. چيزهايي مثل زن، بچه، خوشگذراني، مسافرت و امثالهم كه تكليفشان روشن است، ولي مثلاً گربه و سگ و ماهي و ساير حيوانات خانگي را هم كه نگاه ميكند، به سرعت متوجه ميشود چيزهايي مثل توالت و درخت گربه، بيسكويت و قلادۀ سگ، شن و پمپ و تزئينات آكواريوم و نظاير آنها همگي ابزار نفوذ سرمايهداري هستند، براي همين كلاً دور حيوان خانگي را هم قلم گرفته است. انواع سازها را هم همينطور چون ساز کتابچه نت و انواع متعلقات مصرفي مثل سيم و بند و قاب و پايه و غيره و از همه مهمتر مرغوبيت می خواهد كه پشتبندش برَند و نشان سازندۀ خود ساز كه هيچ، مال قبلمنقلش هم مهم ميشود و بعدش هم تازه با به میان آمدن امر مقایسه با مشاهیر و سلبریتی ها و نمادهای فرو رفته تا خرخره در دوزخ سرمایه داری، خودش را هم به همانجاها می کشاند. ماشين و هر نوع وسيلۀ نقليه شخصي هم كه جاي خود.
براي همين، كيقباد هيچكس و هيچ چيز را دوست ندارد. ولي بدبختانه خودش را خيلي دوست دارد؛ اين خصلت ذاتی، اين ميل فطري مزاحم و مضر، این ضعف درونی ارتجاعی رهايش نميكند ولی ميداند که همین ميتواند گرفتارش كند. براي همين از زمانی تصميم گرفت كاري كند كه خودش را هم دوست نداشته باشد.
چند بار سعي كرد از راه تلقين از خودش بيزار شود ولي وقتي هر بار درست در وسط كار فهميد كه در راه آرمانهايش در حال چه ايثاري براي مقابله با سرمايهداري است و در نتیجه بيشتر عاشق خودش شد.
كيقباد اگرچه دشمن سرمايهداري است ولي خودش را براي بشريت و خصوصاً پرولتاريا سرمايه بزرگي ميبيند. كيقباد سرانجام روزی به اين نتيجه رسيد كه وظيفه دارد اين سرمايه را براي آيندهگان حفظ كند، پس به حكم اين وظيفه رفت و تمام وسايل بقاي خودش را فراهم کرد، و چون بقا بدون رفاه تضمین کافی ندارد، لاجرم به دنبال تهيه وسايل رفاهش هم رفت. تهيه وسايل رفاه هزينه دارد و كيقباد بايد براي تامين آنها باید حركتي می کرد. پس كيقباد دنبال سريعترين راه براي كسب درآمد رفت تا حداقل كمترين تماس را با سرمايهداري داشته باشد و كمترين آلودگي را پيدا كند تا به محض خلاصي بتواند آنرا از خودش شسته و خودِ پاكيزه و حفظ شدهاش را در اختيار بشريت و بخصوص پرولتاريا قرار دهد.
كيقباد بعد از آنكه شروع به كسب و كار ميكند و اجباراً خانه و ماشين و آکواریوم و گربه و سگ و طوطی را هم كه براي رفاه سردستياش جور كرده دور خود ميبيند و احساس ميكند آلوده شده است تا آن حد كه به اين راحتيها از لوث سرمايهداري منزه نميشود، لذا تصميم ميگيرد از عصاره خودش موجودات جديدي خلق كند كه حداقل پس از او فضايل او را منهاي آلودگيهاي اگر چه اندکش به جهانيان عرضه كنند، پس ميرود زن ميگيرد و توليد مثل ميكند و اجباراً به حكم وظيفه آنها را براي گردش و خوشگذراني به سفر داخل و خارج ميفرستد و خودش هم گاهي با آنها یا بی آنها همراه ميشود.
كيقباد امروز يك كاسب موفق است، دو پسر و دو دختر دارد و همهشان را به آخرين علوم و فنون و تجهيزات مجهز كرده است. بچههاي كيقباد هر كدام يك ور دنيا هستند ولي همهشان به سفارش پدر يك جلد كاپيتال سر تاقچه دارند و در انتظار روزي هستند كه بشريت و پرولتاريا دست كمك به سمت ايشان دراز كند، چون به اين نتيجه رسيدهاند كه سري كه درد نميكند را عجالتاً نبايد دستمال بست. فرزندان كيقباد قرار گذاشتهاند كه بعد از مرگش ثروت او را عادلانه تقسيم كنند و هر سال سر قبرش گل اطلسی سفید نثار كنند و كاپيتال بخوانند، تا به وقتش در جشن بزرگ پيروزي بر سر مزار او يك بناي يادبود مزین به سنگ نبشته ای از سرود انترناسيونال بسازند و پرچم منقش به سبيل چخماقي پدر را نیز بالاي آن به اهتزاز درآورند.
كيقباد هم ايمان دارد كه بالاخره روزي بشريت از او بخاطر وجودش متشكر خواهد شد و در كتابها راجع به او خواهند نوشت، بخصوص در مورد عشق عميق او به پرولتاريا.
پ.ن.
بله ما هم می دانیم كيقباد بالاخره روزی ميميرد و ممکن است بچه ها قول و قرارهایشان را فراموش کنند، ولي دشمني با سرمايهداري چيزي نيست كه به اين سادگيها در نهاد بشر بميرد و هر 20 30 سال يكبار ويرايشهاي جدید كيقباد بازتوليد ميشوند، کاپیتال هم که همیشه هست، پس جاي نگراني ندارد.
براي همين، كيقباد هيچكس و هيچ چيز را دوست ندارد. ولي بدبختانه خودش را خيلي دوست دارد؛ اين خصلت ذاتی، اين ميل فطري مزاحم و مضر، این ضعف درونی ارتجاعی رهايش نميكند ولی ميداند که همین ميتواند گرفتارش كند. براي همين از زمانی تصميم گرفت كاري كند كه خودش را هم دوست نداشته باشد.
چند بار سعي كرد از راه تلقين از خودش بيزار شود ولي وقتي هر بار درست در وسط كار فهميد كه در راه آرمانهايش در حال چه ايثاري براي مقابله با سرمايهداري است و در نتیجه بيشتر عاشق خودش شد.
كيقباد اگرچه دشمن سرمايهداري است ولي خودش را براي بشريت و خصوصاً پرولتاريا سرمايه بزرگي ميبيند. كيقباد سرانجام روزی به اين نتيجه رسيد كه وظيفه دارد اين سرمايه را براي آيندهگان حفظ كند، پس به حكم اين وظيفه رفت و تمام وسايل بقاي خودش را فراهم کرد، و چون بقا بدون رفاه تضمین کافی ندارد، لاجرم به دنبال تهيه وسايل رفاهش هم رفت. تهيه وسايل رفاه هزينه دارد و كيقباد بايد براي تامين آنها باید حركتي می کرد. پس كيقباد دنبال سريعترين راه براي كسب درآمد رفت تا حداقل كمترين تماس را با سرمايهداري داشته باشد و كمترين آلودگي را پيدا كند تا به محض خلاصي بتواند آنرا از خودش شسته و خودِ پاكيزه و حفظ شدهاش را در اختيار بشريت و بخصوص پرولتاريا قرار دهد.
كيقباد بعد از آنكه شروع به كسب و كار ميكند و اجباراً خانه و ماشين و آکواریوم و گربه و سگ و طوطی را هم كه براي رفاه سردستياش جور كرده دور خود ميبيند و احساس ميكند آلوده شده است تا آن حد كه به اين راحتيها از لوث سرمايهداري منزه نميشود، لذا تصميم ميگيرد از عصاره خودش موجودات جديدي خلق كند كه حداقل پس از او فضايل او را منهاي آلودگيهاي اگر چه اندکش به جهانيان عرضه كنند، پس ميرود زن ميگيرد و توليد مثل ميكند و اجباراً به حكم وظيفه آنها را براي گردش و خوشگذراني به سفر داخل و خارج ميفرستد و خودش هم گاهي با آنها یا بی آنها همراه ميشود.
كيقباد امروز يك كاسب موفق است، دو پسر و دو دختر دارد و همهشان را به آخرين علوم و فنون و تجهيزات مجهز كرده است. بچههاي كيقباد هر كدام يك ور دنيا هستند ولي همهشان به سفارش پدر يك جلد كاپيتال سر تاقچه دارند و در انتظار روزي هستند كه بشريت و پرولتاريا دست كمك به سمت ايشان دراز كند، چون به اين نتيجه رسيدهاند كه سري كه درد نميكند را عجالتاً نبايد دستمال بست. فرزندان كيقباد قرار گذاشتهاند كه بعد از مرگش ثروت او را عادلانه تقسيم كنند و هر سال سر قبرش گل اطلسی سفید نثار كنند و كاپيتال بخوانند، تا به وقتش در جشن بزرگ پيروزي بر سر مزار او يك بناي يادبود مزین به سنگ نبشته ای از سرود انترناسيونال بسازند و پرچم منقش به سبيل چخماقي پدر را نیز بالاي آن به اهتزاز درآورند.
كيقباد هم ايمان دارد كه بالاخره روزي بشريت از او بخاطر وجودش متشكر خواهد شد و در كتابها راجع به او خواهند نوشت، بخصوص در مورد عشق عميق او به پرولتاريا.
پ.ن.
بله ما هم می دانیم كيقباد بالاخره روزی ميميرد و ممکن است بچه ها قول و قرارهایشان را فراموش کنند، ولي دشمني با سرمايهداري چيزي نيست كه به اين سادگيها در نهاد بشر بميرد و هر 20 30 سال يكبار ويرايشهاي جدید كيقباد بازتوليد ميشوند، کاپیتال هم که همیشه هست، پس جاي نگراني ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر