ميشود كودكبودن را فراموش نكرد. ميشود شادي را در رنج ديگري نيافت. ميشود هشيار بود آنقدر كه از رنج آموخت و از شادي نهراسيد. ميشود زيبايي را در ناهمواري و شادماني را در برهوت جست. ميشود رنگ و رخ نشانها و نشانهها را دليل بر حقيقتشان ندانست و ميشود دانستن را پناهگاه ترس نكرد.
ميشود به خود بياعتماد نشد و هرگز از بودن هم بينياز نشد.
و ميشود هماينها را هميشه گفت و هيچكدام را هيچوقت نياموخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر