۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

وقتِ بد

بهانه مي‌كنم سكوتت برخورنده است.
جواب مي‌دهي كه حرفهايت مزخرف است.

مي‌بيني؟

وقتهاي بد،
من از سكوتت ديوانه مي‌شوم،
تو از حرف زدنم.

چاره ندارند،
بايد بيايند و بروند.

ولي هر وقتِ بد،
تو را نمي‌دانم اما من
مي‌ترسم.
مي‌خواهم بروم يك جا قايم بشوم،
همانجا خوابم ببرد،
توي خواب  گپ بزنيم آنقدر،
حرف و سكوت به سلامتيِ هم بزنند آنقدر،
كه وقت بگذرد و بد ديوانه شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر