۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

از باب نو شدن

حميد دباشي جايي مي‌گويد: «مدنيت بدون آيين نمي‌شود». راست مي‌گويد. نمي‌تواني از تناقض‌ها و «بي‌چاره‌»گي‌هايي كه حتي در اوج بهترين و مدرن‌ترين شرايط زندگي مدني هم دچار آن هستي رها شوي، پس بايد چيز يا چيزهايي فارغ از هر نوع عقلانيت و منطق بتراشي و به آن باور بياوري تا استيصالت را به آنها احاله دهي يا در آنها گم‌ش كني. من كه مي‌گويم اين به خودي خود نه تنها هيچ اشكالي ندارد، فوايد زيادي هم دارد. از جمله آنكه بخشي از آدمها را گرد يك باور مجتمع مي‌كند و هويتي مشترك مي‌سازد تا كمتر به جان هم بپرند و با هم مداراگرتر باشند تا بهانه‌اي براي تقويت نوعي همزيستي مسالمت‌آميزبه آنها بدهد. ولي گاهي همين همزيستي‌هاي موضعاً مسالمت‌آميز مشكل ساز هم مي‌شوند.  مشكل هم آنجا درست مي‌شود كه «تو»ي شهروند مدني، اين باورهاي خودساخته را توسعه مي‌دهي تا آنجا كه در حيطۀ كاربرد عقل حضور و غلبه پيدا مي‌كنند و فرع مهم‌تر از اصل مي‌شود و نتيجه آنكه اين باور بشرساخته را مستمسك ستيز با ديگر باورهاي از همين دست مي‌كني.

نوروز هم، اگرچه صرفاً يك قرارداد آييني ديگر است ولي شايد كمتر از بسياري از ديگر آيين‌هاي همسان خود، به دنبال هويت‌سازي از باب ترسيم مرز ميان باورمندان خود و «ديگران» باشد و بيش از آنكه بخواهد با پررنگ كردن تفاوتها و كشف دوست و دشمن جاي خود را در جمعي به عنوان ملت بيابد، همه‌گان را به ستايش اعتدال و شكفتن زندگي در بستر اين اعتدال، در معنايي عام، فرامي‌خواند.

براي همينها است شايد كه براي من نوروز صرفاً سفره‌اي با تعدادي شيئ چيده شده درآن نيست، تنها ديد و بازديد و تبريكي اجباري از سر وظيفه نيست و بهتر آن است كه به آييني منحصر به كسب هويت ملي و تاريخي هم فروكاسته نشود. من معتقدم نوروز را بايد در باز آوردن و يادآوري آنكه «اصل زندگي و بناي جهان فارغ از تصورات و باورهاي ما از نيك و بد است» و اينكه «اين زايش و بازسازي زندگي جز از راه پذيرش تغيير و به استقبالِ آن رفتن ممكن نيست» ستود.

هر روزتان نوروز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر