۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

تاملي در باب همزيستي

بعضي آدما مثل يه آهنگ خوبن، يعني مي‌توني گوششون كني و از شنيدنشون لذت ببري.
بعضياي ديگه مثل يه فيلم قشنگ و خيلي باحالن يعني مي‌توني بشيني پاشون و نگاشون كني و گاهي هم تكرارشون كني.
بعضي آدما مثل كتاب خوب مي‌مونن، مي‌توني بازشون كني، دنبالشون كني و مدتي باهاشون سرگرم باشي.
ولي بعضي آدما شبيه هيچ‌كدوم از اينا نيستن و در همون حال حكم همه‌ي اونا رو برات دارن، اينا آدمايي‌ين كه حس مي‌كني مي‌توني باهاشون زندگي كني ولي هنوز نمي‌دوني چرا و چطور. ساده نيست پيدا كردنشون ولي وقتي پيداشون كردي دستپاچه مي‌شي، با ناباوري گوششون مي‌كني، نگاشون مي‌كني دنبالشون مي‌كني و احساس مي‌كني كه بايد يه كاري بكني، بايد يجوري ارزشي رو كه برات دارن نشون بدي ولي نمي‌توني، كم مياري، نفست موقعي كه نبايد بند مياد، حرفت موقعي كه وقتش نيست قطع ميشه، دلت مي‌خواد بهترين باشي ولي مي‌ترسي از اين كه شايد نتوني.
ولي در همين لحظات مي‌فهمي كه بايد بشيني باهاش يه فيلم ببيني يه موزيك گوش بدي يا يه كتاب بخوني و تازه اون موقع‌ست كه مي‌فهمي چرا بايد باهاشون زندگي كني.

۴ نظر:

  1. آره ها! به خدا! تازه کلی ترسم می ریزه تو دلت، از انواع مختلف... که مثلن مَن؟؟؟ من که آدم این حرفا نبودم! من که ضربانم دست خودم بود! سوییچ و ماشین و کلیدا و فرمونا و ساعتا و اینا دست خودم بود!... من؟؟؟ ها؟ من؟ وای! ووی! خاک به سر شدم رف!
    ...
    بعدش همینجوری دلت ام داره غنج می زنه، خوشی ام تا زیر گلوت اومده بالا، بعد شاید خودتم دعوا کنی؛ های زنیکه! های مرتیکه! نیشتو ببند! اوهوی با تو ام!
    :-)
    اینجوری خلاصش.

    پاسخحذف
  2. سپاس رفیق.... امیدوارم اون روزی نیاد که ببینی داری از دستش می دی... دیر جنبیدی طرف پرید و یه عمر حسرتش رو می خوری

    پاسخحذف
  3. مازيكس. من ياد گرفتم اونقدر كه بايد به چجوري داشتن فكر كنم نبايد به از دست دادن يا چجوري نداشتن فكر كنم. يعني فكر مي‌كنم اينجوري براي همه بهتر باشه

    پاسخحذف