مثلاً ممكنه هنوز يه عده منتظر باشن كه با اومدنش يه اتفاق خيلي بزرگي بيفته؟ آره فكر ميكنم يه عده هستن كه اينجوري فكر ميكنن. ممكنه بعضيا بخوان از اين طريق (بوجود اومدن و جون گرفتن دوبارهي جَو اصلاحات) هيجانات خودشونو تخليه كنن و يه بزن بكوب پرشور را بندازن؟ اينم ممكنه. ممكنه يه عده بخوان مشت محكمي بزنن به يه تعداد دهان معيَّن؟ بله اينم ميشه. خب، ديگه چي ممكنه؟ مثلا اينم ممكنه كه يه عده بخوان ديگه وضعمون از ايني كه هست قاراشميشتر نشه احتمالاً و يه مقدار آبرو و پول و اعتبار بينالمللي از دسترفتهمون برگرده؟ آره حتماً اينم هست. ولي ...
واقعاً چرا؟ چرا فكر ميكنيم (يا فكر ميكنم) كه «خاتمي» بايد بياد؟ كه اينكه اگه خاتمي بياد يه چيزي ميشه كه تا حالا نشده بود؟ كه ديگه سرخورده و افسرده نميشيم؟ كه پسفردا ممكن نيست بازم بگيم چرا فلان جا فلان قاطعيت رو نداشت و جلوي فلاني محكم واينستاد؟ كه چرا هنوز حكومت و قانون اساسيش از بيخ همونه كه بود و يه خطش هم بعد از 4، 5، يا 6 سال تغيير نكرد؟
نه جداً دارم ميپرسم؟ واقعاً مايي كه ميگيم خاتمي بياد، داريم خاتمي رو يه گلادياتور ميبينيم كه بفرستيمش به جنگ آقا شيره و خودمون حداكثر دور كلوسيوم براش سوت بكشيم و كف بزنيم؟ يا اينكه چي؟ مثلاً تو هر راي گيري بعدش شركت كنيم؟ يا حداكثر داد بزنيم و شعار بديم و اگه يه وقت ريختن سرمون و زدنمون، افشا كنيم؟ تشكل درست كنيم و اعلاميههاي آتشين صادر كنيم و اونچه رو كه حق خودمون ميدونيم فرياد بزنيم؟ و بعدش كه حسابي اوضا شير تو شير شد و احكام و دستورات اكيد از اينور و اونور رسيد كه آقا ديگه بشين و از جات تكون نخور، مايوس بشيم و بگيم ديدي آقا به فكر ما نيست و فقط گوش به فرمون بالاييا بود و سوپاپ اطمينان بود و يه بار ديگهم سرمون كلاه رفت؟ هوم؟ واقعاً نميدونيم كه احتمال اتفاق افتادن اينايي كه گفتم، خيلي بيشتر از اتفاق نيفتادنشونه؟ اگه نميدونيم كه خب بهتره بدونيم، چون خيلي اتفاق خاصي جز خراب شدن بيشتر زيربناهاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي تو اين چهار سال اخير نيفتاده كه ما به واسطهي اونا دلخوش باشيم كه چيزي الان هست كه مثلاً 6 سال پيش نبود. يا مثلاً قشر اليت و سياسيون پيشروي ما ارتقاي خاصي از نظر آگاهي و تجربهي مفيد، پيدا كردن كه حالا ميتونن حركات درستتر و حساب شدهتر و بدور از جوزدگي انجام بدن كه قبلاً نميدادن. معني همهي اين حرفا ميشه اينكه تمام اتفاقايي كه تو دورهي قبلي افتاد، به راحتي بازم ميتونه بيفته. ولي اگه ميدونيم، واقعاً پس واسهي چي ميگيم بياد؟ اميد؟ بله البته. اميد رو نبايد از دست داد. اين خيلي مهمه ولي كافي نيست. ما بايد بيشتر از اونكه «اميد» داشته باشيم، «فهم» داشته باشيم. فهم اينكه براي تحقق اميد، توسل به يه منجي كافي نيست. يك نفر (حتي اگه بخواد) حتي با تعداد زيادي همراه اجرايي باعُرضه به تنهايي نميتونن يه كشور با پيچيدگياي ايران رو در عرض زمان معلومي به يه نقطهي مطلوب (حتي در صورت وجود اجماع بر همچين نقطهاي) برسونن.
خب ولي با همهي اين اوصاف من معتقدم كه بايد خاتمي بياد. ولي چرا؟ نه بخاطر اينكه ميتونه به عنوان يه تغيير دهندهي نظام حكومتي، نقش يه منجي رو بازي كنه، بلكه به دو دليل:
اول، «دليل روشن» - همهي آدمايي كه تو اين كشور دارن زندگي ميكنن در معرض خطرهاي مختلفي قرار گرفتن (از جمله تحريم، حملهي نظامي و بيآبرويي و بياعتباري بيشتر از گذشته در بقيهي دنيا) و بودن خاتمي ميتونه باعث بشه اين خطرات موقتاً تا حدودي محدود بشن و بعد شانس، فرصت و راهي ايجاد بشه براي رفعشون در قدمهاي بعدي.
دوم، «دليل مهم» - مهمترين چيزي كه خاتمي رو براي من يه موجود متفاوت و استثنايي و داراي پتانسيل براي ايجاد يه تغيير اساسي و اميدبخش ميكنه «گفتمان» و «ساختار فكري»ِ اون و عمقِ وفاداريش به اين ساختار و گفتمانه. خاتمي موجودي به اسم «دشمن» رو -به معناي متداول- در ذهنش به رسميت نميشناسه. «خائن»، «خبيث»، «مزدور»، «جيرهخوار»، «ملعون»، «متنفر بودن» و كلماتي از اين دست (همون كليدواژههاي ابراز انزجار و بيزاري) در فرهنگ لغات و در نتيجه در گفتمان و ساختار فكرياي كه از خودش منتشر و ساطع ميكنه وجود نداره. وقتي در يكي از رئوس يه جامعه همچين فردي منزلت و اعتبار و توان اجرايي (ولو محدود) داشته باشه، ميتونه خيلي اثرگذار باشه. ميتونه بتدريج ذهنهاي زخمي و آلوده به ساختار تنفر رو به آرامش و التيام و ساختار متعادل دعوت كنه. اين آرامش ميتونه زمينهساز كاربرد منطق و احساسات سالم و با نشاط بشه و در نتيجهي اون، علت وجوديِ اِعمال خشونت توي جامعه تضعيف ميشه و كم كم به فراموشي سپرده ميشه. اين معنيش اينه كه ميشه سرعت چرخهي بازتوليد استبداد رو كم كرد و مترصد فرصتي شد كه بشه بتدريج و به نرمي ازش خارج شد. «ولي» همزمان با همهي اينا ساپورتي هم از طرف قشر روشنفكر و اليت و دورانديش جامعه لازمه، براي اينكه ابزار بروز چنين تغييري دچار استحاله نشه و بر ضد خودش بكار گرفته نشه و باز دوباره برنگرديم به همونجايي كه بوديم.
خلاصهي ماجرا اينكه آدمايي كه ميخواين بگين خاتمي بياد، تمام اون چيزايي كه اول اين نوشته آوردم يه بار ديگه نگاه كنين. خاتمي نه ميتونه و نه حتي ميخواد كه در عرض مدت كوتاهي تغيير بزرگي (به اون بزرگي كه بعضيا ممكنه فكر كنن) در نظام حكومتي ايران ايجاد كنه. خاتمي مياد كه گفتمان خودش رو بسط بده (كه خودش كار خيلي مهم و بزرگيه) و تغييرات تدريجي رو در جهت بهبود كلي شرايط و اعتبارسازي براي كشور و مردم، بطور عام، پيگيري كنه. ادعاي قهرماني نداره (و اين هم خيلي خوبه) ولي در اشل تغيير ساختار فكري و گفتمان غالب جامعه ميتونه در حد يه قهرمان عمل كنه. و همهي اينا مشروطه به يك چيز. به اينكه مايي كه گفتيم يا ميخوايم بگيم كه بياد، همهي اينا رو درست ديده باشيم و در نقش تشويق كننده و كفزن براي يه گلادياتور اين كار رو نكنيم. به نظر من، از اونجايي كه هنوز كه هنوزه غالب اونايي كه دارن فريادِ «خاتمي بيا» رو سر ميدن، به عمق و حقيقتِ معنيِ چيزي كه ميخوان واقف نيستن (و مطمئناً خود خاتمي هم متوجه اين قضيهست)، اگر بياد واقعاً ايثار كرده (و من شخصاً خيلي به اين فكر كردم كه اگه جاش بودم ميومدم يا نه) و تنها چيزي كه ميتونه به اومدنش و از اون مهمتر به بعد از اومدنش كمك كنه اينه كه مايي كه حداقل فكر ميكنيم يه مقدار عميقتر به مسائل نگاه ميكنيم، نسبت به فراز و نشيب و هدف و سمت و سوي اين خواسته دقيقتر و آگاهتر باشيم، كه مطمئناً اگر اينطور باشه، و اين ديد و عمق و آگاهي در لايههاي مختلف جامعه بسط پيدا كنه، نتايج به مراتب درخشانتر و اميدواركنندهتر از اوني ميشه كه در بدو امر به نظر ميان. اين حرف معنيش اين ميشه كه تماشاچي فرضي مسابقهي گلادياتور و شير اولاً بدونه كه توي اين ميدون هيچ گلادياتور و شيري وجود نداره و دوم اينكه خودش هم اصولاً قرار نيست تماشاچي باشه و بايد فعال تا آخر بازي رو وسط ميدون حضور داشته باشه. و اين نه براي يه منفعت آني و يا تغيير ناگهاني، كه براي ايجاد يك مسيره. مسيري به سمت انسانيت، اصلاح و تعادل و براي حركت به سمت خروج از تكرارِ استبداد و استبدادزدگي.
.بعدالتحرير:
اينم لينك طومار دعوت از خاتمي - كمپين موج سوم
بنظرم يه سري بزنين و ...ـ
http://www.mowj.ir/PatitionList.php
ساير لينكاي مرتبط با اين پست:
فرق
تمام قديسين من، تمام اسطورههاي تو
قضيهي سياست
يك نطق پيش از دستور
ميز گرد
پ مثل پدر
پايان يك مسير