۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

عامي يانه نه گاري

والا راستياتش اوايلِِ اين چند سال و اندي كه تو اين سوشال نتوركا ول گشتم و گاه‌گداري دستيم به كي‌بورد رسوندم و چند سطري محض خالي نبودن عريضه يه چيزايي نوشتم، فك نمي‌كردم كه اين مدل نوشتن خودموني يا عاميانه، كاري باشه كه تخصص خاصي بخواد! يعني فك مي‌كردم كه خب عاميانه‌س ديگه، همينجوري كه مياد، مي‌نويسيش و ولش مي‌دي بره. بعدش يه مدتي كه گذشت و ديدم ديگرانيم هستن كه اين مدلي مي‌نويسن و از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون كه دلم غنجي هم زد و حالي كردم كه اي‌ول بابا بقيه‌م پايه‌ن. بعدش يه مدت ديگه گذشت و جماعت پينگيليشيون كه كم كم ديدن تايپ فارسيم بد فاز نمي‌ده اومدن تو همين ميدون و مطالب خودموني رو كه قبلاً پينگيليش صفا مي‌كردن، آوردن به فرم و شكل رسم‌الخط مكرم و معظم فارسي. امّآ انگاري قضيه به اين سادگيام نبود. براي مثال:
- حالا يعني چي؟؟ مي‌خاين بگين من بي سوادم؟ همينِ كه هست. منه بيچارِ كه نمي‌تونم واسِ حرف زدنه روزمرِ ليسانسه زبونه عاميانه به گيرم!
* نه جانم، اختيار دارين بي‌سواد كدومه. بنده غلط بكنم. فقط عرضم اينه كه دقت لازم رو مبذول نمي‌فرمايين. ليسانس زبون عاميانه هم لازم نيست. فقط يه كم عنايت بفرمايين كه حرف زدن روزمره هم ...
- عنايته چيچي؟ شما مي‌خواي واسِ يه كاره اله كيو بي قاعدِ قاعدِ بسازي؟؟
* متوجه عرضم نشدين فك كنم!
- متوجهه عرضه تونم شدم. بسِ ديگِ. حوصه لم و سر بردي!!
بعله، فك كنم تاحدودي منظورم برا بعضي روشن شده باشه. البته برا خودم خيلي طول كشيد كه روشن بشه.
حالا يه دقه اينا رو اينجا داشته باشين؛ سوال اينه كه اصلاً درست نوشتن چيه و به چه درد مي‌خوره كلاً!
من كاملاً قبول دارم كه تو هر مقطعي از زمان يه سبك رسم‌الخطي براي نوشتن ممكنه بيشتر مورد تاييد باشه ولي اوچيزي كه مهم‌تر از مورد تاييد بودنه اينه كه يه ساختار و الگوي معيني هم براش وجود داشته باشه. يعني اگه بنا فقط به اين باشه كه اصواتي رو كه از دهن خارج مي‌شن با يه علائمي (حالا به هر شكل ممكن) ثبت كنيم تا انتقالشون بديم، خودتون قضاوت كنين كه چقدر فهموندن منظور به ديگران مشكل ميشه. به عنوان مثال متن زير بدون توجه به هيچ قاعده‌يي نوشته شده ولي اصلاً خوانا نيست:
«نه مي دون ام عين جا چخبرِ. مي خام به رم به بي نم اوذاو اهوال اظچقرارِ.»
پس يعني اينكه خوانايي يه شرط مهم براي نوشتنه. يعني يه متن بايد بايد جوري نوشته بشه كه هر چه بيشتر به خوانايي صحيح اون كمك كنه.
واسه‌ي اينكه اين اتفاق بيفته ما احتياج به يه سري قواعد داريم. حالا اين قواعد از كجا ميان؟ از اونجايي كه هر چه بيشتر به طبيعت اونچه كه بطور كلي مورد پذيرشه نزديكتر باشيم.
عاميانه‌نگاري هم يجور نگارشه. درسته كه دامنه‌ي شكلهاي مختلف لغات و نحوه‌ي اداي اونا در لحن عاميانه وسيعه و حتي گاهي به نوع لهجه‌ها و گويشهاي افراد هم برمي‌گرده، ولي در بعضي موارد نكات كليدي هست كه عدم رعايت اونا مي‌تونه جداً به متني كه نوشته شده و حتي به نويسنده‌ي اون (از نظر اعتبار و مقبول افتادن در انظار) آسيب بزنه.
من اينجا چندتا نمونه از اين نكات كليدي رو ميارم:
«ه»
از جمله عناصر مهم نگارشي در مقوله‌ي عاميه‌نگاري نحوه‌ي كاربرد «ه» بجاي كسره يا همون جايگزين صداي «اِ» ست.
در متون كتابي و رسمي اين حرف (كه صداي اِ (e) ميده و نه صداي ه (h)) كاربردهاي معيني داره. مثلاً براي تصغير، تانيث، تعلق، تشبيه، تاكيد و ... كه در همه‌ي اونا تقريباً يك چيز مشتركه: جايگزيني حرف، كلمه، يا عبارتي كه حذف شده با حرف «ه» (با صداي «اِ») در آخر كلمه (كه در واقع نماينده‌ي ضمني اون حرف، كلمه يا عبارت محذوف شده). مثل بي‌كاره، مديره، دو جداره، همه كاره، ريشه، لاشه، نوشته، مُثله ...
از طرف ديگه تركيب‌هاي اضافي و وصفي (مضاف و مضاف‌اليه و صفت و موصوف) تكليفشون كاملاً روشنه و هرگز و هرگز در هيچ متني با حرف «ه» به هم متصل نمي‌شن. مثل كتابِ من، بي‌كارِ سرگردان، مديرِ لايق، جدارِ ضخيم، كارِ سنگين، ريشِ كم‌پشت، پانوشتِ كتاب، مثلِ آدم ...
بنابراين هيچ جا و به هيچ مناسبتي متداول و مصطلح نبوده و نيست كه بجاي «مديرِ لايق» بگيم «مديره لايق» يا بجاي «ريش كم پشت» از « ريشه كم پشت» يا بجاي «مثل آدم» از «مثله آدم» استفاده كنيم. (حتي همونطور كه مي‌بينين معني عبارت هم دچار تغيير و تبديل مي‌شه)
يعني بعبارتي «منه منه كله گنده» نداريم! ولي مي‌تونيم بگيم «منِ منِ كله گنده» و اين قضيه هيچ ربطي به عاميانه يا كتابي و رسمي بودن متن نداره «در تركيبهاي اضافي و وصفي از ه استفاده نميشه و استفاده از اين حرف در اين جاها يك غلط ديكته‌ايه»
ولي در مابقي مواردي كه ما مي‌خوايم چيزي رو بدليل عاميانه بودن لحن از كلام حذف كنيم درست اينه كه از اين «ه» استفاده كنيم. مثلا جايي كه مي‌خوايم فعل «است» رو تو جمله‌ي «مجيد پسر خوبي است» حذف كنيم، مي‌گيم «مجيد پسر خوبيه» يا وقتي كلمه‌ي «ديگر» رو مي‌خوايم به فرم عاميانه بنويسيم، نمي‌گيم «ديگِ» مي‌گيم «ديگه» يعني حرف «ه» بجاي «ر» اي كه حذف شده اومده، يا بجاي «آن پسر» مي‌گيم «پسره» كه اينجا كلمه‌ي «آن» حذف شده و بجاش «ه» اومده و مثلاً «نميتونه» بجاي «نمي‌تواند» كه اينجا «د» آخر فعل حذف شده و نظير اينا ...
را - رو - و
«ماشينشو ببين»
«آقا رو ببين»
«مرده‌شورِ ماشينش و خودشو ببرن كه من و تو رو تو هچل انداخت»
اين سه تا جمله‌ي بالا رو درست نگا كنين اگه منظور روشنه كه هيچي اگه نه فقط بگم وقتي «و» رو به عنوان حرف ربط بكار مي‌بريم به كلمه نمي‌چسبونيمش چون در اينصورت داريم به عنوان نشونه‌ي مفعول بي‌واسطه يا همون «را» ازش استفاده مي‌كنيم. (البته اين مال لهجه‌ي تهرونيه تو لهجه‌هاي ديگه مثلاً ممكنه بگيم «ماشينشا ببين» يا «ماشينشه ببين») برعكسش هم همينطور اگه و رو به عنوان نشونه‌ي مفعول بي‌واسطه بكار مي‌بريم حتماً به ته كلمه مي‌چسبونيمش وگرنه خواننده دچار گيجي مي‌شه كه اين «و» مي‌خواد نشونه‌ي حرف ربط باشه يا اينكه كلاً اگه بعد از حرف صدادار مي‌خوايم از اين نشونه استفاده كنيم، بايد بصورت «رو» بياريمش كه تكليفش روشنه و جدا نوشته مي‌شه.
«ش - اش» -- «م - ام» -- «ت - ات» -- «ن - ان» -- «ي - اي»
تست چارجوابي:
1- «بچه گشنه‌اشه»
2- «بچه گشنه‌شه»
3- «بچه گشنشه»
الف - 1 درسته
ب - 2 درسته
ج - 2 و 3 درستن
د - 2 و 3 درست‌ان؟
ه - هرسه درست ان!!
و - من درستم؟
ز - تو درست اي؟؟
ح - درستو خوندي؟
ط - درس‌اتو خوندي؟!!
ي - درس‌اش‌ام نخوند اي؟ پس چيكار اش كن‌ايم حالا؟
ببينين اين تست يه خورده بيشتر از چارجوابي شد متاسفانه. ولي بنظرم توضيحي لازم نداره، خودتون تصميم بگيرين كه كدوم با اوني كه تو محاوره بكار مي‌برين نزديكي بيشتري داره و همونجوري بنويسين بيزحمت.
كلاً در اين مورد خيلي زياد ميشه حرف زد مثلاً اينكه «خواهر مادر» تو لحن محاوره‌اي بشه «خار مادر» يا «خوار مادر» و خيلي چيزاي ديگه مثلاً خود «مثلن» و «اَوَلندشم» و حتي نشونه‌گذاري و اينا. ولي چيزي كه بايد بهش توجه كرد در كل اينه كه (برعكس اونچيزي كه اوايل فكر مي‌كردم) نوشتن محاوره يا عاميانه نگاري بيشتر از نوشتن كتابي هوشمندي مي‌خواد. البته درسته كه ممكنه در فرم كاربرد دستور زبان و پس و پيش شدن كلمات خيلي دست آدم بازتر باشه، ولي اين هوشمندي به اين معنيه كه وقتي داريم يه متن رو به صورت عاميانه مي‌نويسيم بايد با توجه و دقت زيادتري اين كار رو بكنيم تا اونچيزي رو كه داره بعنوان لحن محاوره‌اي مكتوب مي‌شه به فرمي باشه كه خواننده دچار كمترين عذاب و چندگانگي در تشخيص كلمات بشه، ضمن اينكه قواعدي رو هم كه در نحوه‌ي ثبت كردنِ گويش رسمي با گويش محاوره‌اي همپوشاني داره رعايت كرده باشيم. اينجوري هم متن خواناتر ميشه هم بهتر ميشه فضاي مورد نظر رو به خواننده انتقال داد.
حالا ما يه چي گفتيم. قبول كردنش يا نكردنش با خودتون (خوده‌تون؟ خود‌ اتون؟ خُدت‌اون؟؟ ... ).
چه‌بدونم والا؟
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر