بدترين كار وقتی يك عضو ناسور و آسيبديده داری اينست كه بدهی به آن ور بروند يا آنرا در معرض ضربه و فشار و سرما بگذاری و هي از درد به خودت بپيچی به خيال اينكه داری درمانش میكنی يا بر ضعفش غلبه میكنی. نيست اينطور برادر من. نكن با خودت اين كار را. آخر سر بايد فقط در و تخته و هوا و زمين و زمان و آدمهایی را كه هرگز نميفهمند چرا تو دردت ميگيرد اگر زخمت را نيشگون بگيرند يا مفصل در رفتهات را بپيچانند، شماتت و لعنت كنی. ول كن. بجاي كلهشقّی و قهرمانبازی، برو يك جا براي خودت دور بمان از همۀ اينها؛ از همۀ آدمها و ضربهها و سرد و گرمها. قبول كن كه معلولی و بيخود هم سعی نكن ادای آدمهای سالم يا قهرمان را در بياوری. میدانم خيليها با يك لنگه پا هم مسابقۀ دو ميدهند و برنده ميشوند، تو از آنها نيستی، يا حداقل بخت ياری نكرده كه باشی. قبول كن بخشی از خلقت باشی كه نقص دارد و با نقصش كنار میآيد. بپذير و سعی كن زندگی را به كام سالمها و خودت تلخ نكنی؛ اينطور اگر قهرمان و بهترين نيستی، لااقل كار اخلاقیتر را كردهای.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر