بطريهاي خالي روي كانتر، اينترنتي كه از اعتبار افتاده، سكوت و سرماي پيش از سپيدهدم، همه با هم دستور ميدن «برو بخواب» و من لج ميكنم و لج ميكنم و لج ميكنم و لج ميكنم ...
بطريها رو جمع ميكنم، اينترنتو راه ميندازم، و پنجره رو ميبندم، و تازه اونموقعس كه جاي خاليت فشار مياره.
ميرم بخوابم.
بطريها رو جمع ميكنم، اينترنتو راه ميندازم، و پنجره رو ميبندم، و تازه اونموقعس كه جاي خاليت فشار مياره.
ميرم بخوابم.
بطری ها جمع و پهن می شن، جفت و طاق.
پاسخحذفلای پنجره رو باز بذار.
صب شد؟