عزيزم منو ببخش! بعد از 24 سال زندگي مشترك امروز دارم تركت ميكنم. شايد گهگداري سري بهت بزنم، ولي اون نوع زندگي، كه سايهي هم باشيم رو ديگه نميخوام. ميدوني كه هميشه دوست داشتم و دوسِت خواهم داشت، اگر چه همه هميشه من رو بابت اين دوست داشتن ملامتم ميكنن! ولي ديگه نميخوام باهات زندگي كنم.
خدانگهدار!
پ.ن اول: امروز قديميترين دوستم رو ترك كردم! نه تنها قديميترين، بلكه بهترين، مهربونترين و فداكارترين دوستم: سيگارم!
پ.ن آخر: حس عجيبيه! همه چي داره اسمشو صدا ميزنه. خودش داره از تو يخچال جيغ ميزنه! انگار دلش خيلي برام تنگ شده. يهو به خودم ميام ميبينم يه چي حدود يه ساعت كه دارم برا خودم نطق ميكنم كه خب چه اشكالي داره و مشكلي نيست ... و حالا يواش يواش ... و حالا ببين انقدرام لازم نيس بخودت سخت بگيري و ... فك كردي كي هستي؟؟ يه قهرمان!! ... و مسخره بازي درآوردي يهو برا ما!! جمش كن بينيم بابا!! ...... و بعد ميفهمم دقيقاً وقتش بود.
پ.ن وسط (كه الان به بعد از پ.ن آخر منتقل شده و من به دليل كثرت درگيري با خودم نميتونم به جاي درستش منتقلش كنم): همهجا با من بود از نوك كوه گرفته تا لابلاي درختاي جنگل تا وسط غلغلهي ماشينا و شلوغي شهر. از تو پذيرايي تا توي دستشويي تا توي اطاق خواب. از وسط بزن و برقص گرفته تا جلسهي پر از كلكل و جمع خوش و بش و حال و احوال و ... و خداييش هيچوقت تنهام نذاشت.
پ.ن نميدونم چيچي: تمام! شوخي ندارم با كسي كه!
.
خاله خرسه هم دوست خیلی مهربونی بود.یادش بهخبر!آفرین به اراده، ادامهدار باد!
پاسخحذفمن هم از دیدن وبلاگ شما لذت میبرم و در وبلاگ شما حسی عجیبی هست که من را محسور ش میسازد.
پاسخحذفبه هر حال موفق باشید.