در مكاني نامعلوم، عدهاي مشغول گفتگو هستند.
...
پنج- بنظر من اوضاش خيلي حساسه. حتي ميتونه خطرناك باشه.
سه- خطرناك؟ براي چي خطرناك؟ به هر حال فكر نميكنم صدمهاي به ما بزنه.
شش- پنج تاحدودي درست ميگه. اين شوكي كه بهش وارد شده از قويترين انواع خودش بوده. پس ميتونه آسيب جدي ديده باشه. و اگه اينطور باشه، خيلي ميتونه مشكل ساز بشه.
چهار- من حالم كاملاً خوبه.
سه- نميفهمم! مشكل ساز براي كي؟
شش- براي همه. هر كسي كه اطراف ماست و در نهايت اثرش هم به ما برميگرده.
پنج- همين الانم داره فعاليتهاي شديدي ميكنه. يك و دو هم ساپورتش ميكنن و خود اين هم ميتونه مشكل ايجاد كنه.
چهار- من ميدونم دارم چيكار ميكنم. لطفاً براي من خط و خطوط تعيين نكنين و پيش بيني هم نكنين. موقعي كه اونچيزي كه شما بهش ميگين شوك اتفاق افتاد، به موقع مسيرو عوض كردم. واسه همين ضربه اونقدر كاري نشد كه بخواد آسيب بزنه.
پنج- به هر حال اين چيزي نيست كه تو خودت به تنهايي بتوني قضاوت نهايي روش داشته باشي. اگه واقعاً آسيبي وجود داشته باشه هم، تو خودت نميبينيش و اين ميتونه به راحتي گمراه كننده باشه. تو همين حالا داري به اندازهي كافي باعث بروز رفتاراي نامتعارف ميشي.
هفت- بنظر من صحبت و قضاوت در اين مورد الان كاملاً فقط مبتني بر حدس و ظن و گمانه، درنتيجه بيفايدهس و حتي گمراه كننده. چارهاي نيست، بايد زمان بگذره.
شش- ولي اگه زمان بگذره. ميتونه براي هر اقدامي دير بشه. همين حالا حتي شما هم تحت تاثير قرار گرفتي.
هفت- اينو شما نميتونين تشخيص بدين. ولي تا اونجايي كه من ميبينم، بيشتر از اين نميشه جلوي اتفاقاتي كه دارن ميفتن رو گرفت. فقط بايد اميدوار باشيم كه چهار همونطور كه ميگه كاملاً به وضعيتش آگاه باشه. بدون فعاليت اون ما عملاً كار زيادي نميتونيم بكنيم. همينقدر كه ميتونه فعاليت روزمرهشو ادامه بده، بنظرم خودش كافيه و ما هم چارهاي نداريم جز اينكه اعتماد كنيم.
يك- بنظر من كه شما واقعاً عجيبين! يه بارم كه داريم تو مسير نرمال ميفتيم، شما جلسه تشكيل دادين و نگرانين؟
دو- منم همينو ميگم. الان فرصتيه براي اينكه همهي نواقصي كه تو اين مدت تحملشون كرديم رفع كنيم. اين يه شانسه كه شما دارين به چشم تهديد نگاهش ميكنين. و اين خيلي احمقانهست.
شش- مسئله نرمال بودنش نيست. مسئله اينه كه ما هيچ وقت مبنامون بر اينكه نرمال باشيم نبوده، بلكه بر اين بوده كه اگر هستيم درست باشيم.
سه- «درست»؟ خب، مگه «درست» نميتونه منطبق با همون «نرمال» باشه؟
دو- از نظر اين علما فكر نكنم بشه!
يك- هه!
پنج- بله، چرا! ميتونه. ولي دقيقاً همچين وضعيتي ميتونه نقطهي شروع بحران باشه. چون وقتي به وضعيت نرمال و درست، همزمان وارد بشي، خروج از اون خيلي سخت ميشه، چون همهي نيروها روي باقيموندن تو اين وضعيت، تاكيد ميكنن و امكان تشخيص موقع خاتمهي اين همزماني، براي خروج و ادامه در وضعيت درست رو تضعيف ميكنن.
چهار- ببينين! من خودم اينو تشخيص ميدم! و اونموقع، هيچ كس نميتونه رو هيچ چيز ديگه تاكيد كنه.
سه- هه! راستش منم دارم كم كم ازت ميترسم.
چهار- مهم نيست. ... چارهاي هم نيست. بهرحال بايد حركت كنيم.
هفت- بنظرم ديگه كافيه. منم تشخيصم اينه كه بايد بريم.
...
يك و دو لبخند رضايت آميزي ميزنند.
سه به نقطهاي بدون حالت خيره شده.
چهار با نگاهي مهربان، مصمم و در همان حال خسته ديگران را نگاه ميكند.
پنج و شش نگران به چهار چشم دوختهاند و سعي ميكنند كه بر نگراني خود غلبه كنند.
هفت چيزي يادداشت ميكند و هر چند لحظه از زير چشم بقيه را تحت نظر دارد. يادداشتش را در جيب ميگذارد و خارج ميشود.
رايزني خاتمه يافته.
سايرين هم يكي يكي در سكوت، به نوبت خارج ميشوند.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر