بعد از كمي تامل، مرد مغول بر مخاطب غايب آنسوي در بانگ ميزند: «اصلاحاتچيه!»...
اينكه پرسش ميكند يا خبر ميدهد، معلوم نيست؛ خبر از حضور كسي با سمت يا كنيه «اصلاحاتچي» بر آستانهي دروازهاي در برهوت، يا پرسشي از اهالي نظر كه به بياباني تبعيد شدهاند، تا بداند و بياموزد...
واپسين را فرض كرده و در خيال ميشنوم كه اهل خانه در پاسخ ميگويند:
اصلاحات آنست كه گوشها و چشمها و زبانمان را بشوييم.
آنست كه نو شويم و از نو ببينيم.
كه چند گاهي فراموش كنيم كه «چه كسي اولين خون را ريخت».
آنست كه بتوانيم «بدون خشم» صبر كنيم.
آن كه «بدون تسليم» سكوت كنيم و «بدون پرخاش» استقامت.
آن كه باور كنيم راه «بهتر شدن» از «بهتر بودن» ميگذرد.
...
اصلاحات يعني «جوابِ هاي هوي نيست»
اصلاحات يعني «زنده باد مخالف من»
يعني «تحمل و مدارا» يعني «فهميدن حقوق ديگري».
يعني «اگر كسي در جواب حرف من نظر وارونه داد، مترصد اولين فرصت براي تاراندنش يا بخاك ماليدنش نباشم»
اصلاحات يعني «اينكه دوستمان را بخاطر اختلاف عقيدههايمان، دعوا نكنيم و از جرگهي دوستانمان بيرون نكنيم».
يعني ...
يعني «اگر نميتواني به آنها كه به تو اعتماد كردهاند راستش را بگويي، دروغ نگو، حداكثر سكوت كن، حتي اگر احتمال ميدهي به ضررت تمام ميشود».
...
يعني «نرمش»، يعني «لبخند».
يعني نگوييم «مرگ بر».
يعني «دشمن خيلي كم است و كمتر از آن خائن هست»، ولي ممكن است عدهي زيادي در اين ميان دچار سوء تفاهم شده باشند و كاري دشمنانه كنند،
پس «رفع سوء تفاهم كن تا دشمني كم شود».
يعني ضمناً «شايد اصلاً خائني نباشد، اگر هر كس براي خود آغوشي به اندازهي كافي امن و مهربان داشته باشد».
يعني «گفتگو بجاي نبرد».
يعني «باور داشتن جادوي كلمهها».
يعني اينكه بدانيم «جادو هم خوب و بد دارد».
يعني «همواره نو شدن».
يعني «يكجا نماندن».
يعني «باور به كرامت انسان داشتن؛ به اينكه هر كس حرمتي دارد - حتي آدم بد».
يعني «ايمان به آزادي انديشه و بيان، و احترام (و نه تسليم) حتي به آراء كسي كه به آن باور ندارد».
يعني «مخالفش هم حرفش را بزند و خودش را تبليغ كند ولو با خشم، ولي تو بتواني به نرمي جواب بدهي»
اصلاحات چيزي است بس دشوار
و بس آسان.
خيلي دور و خيلي نزديك.
آشنا به اندازهي يك دوست و به اندازهي يك تازهوارد غريبه.
ميتواند نامهاي زيادي داشته باشد و دوستان زياد و سوءتفاهمات زياد.
اصلاحات زمان ميخواهد. اصلاحات كار يك انتخابات نيست.
اصلاحات حاصل يك سخنراني نيست. خروجي و نتيجهي عملكرد يك دولت نيست.
اصلاحات يك حس مشترك است. يك مفاهمه است. يكجور سلام كردن است به همه، چه به اويي كه خوشمان نميآيد و چه به اويي كه عاشقش هستيم.
اصلاحات فهماندن آن است به ديگري كه «قرار نيست اگر من بردم، تو بازنده بشوي». فهماندن اينكه «آنچه من نميخواهم قطعاً «تو» نيستي، بلكه احتمالاً «شيوه»ي توست». و اينكه «تو» از همين الان هم، از «من» در اماني.
اصلاحات يعني «آنكه كاري كنيم منبعد همهچيز براي همه خوب باشد، نه فقط براي «من»ي كه تا امروز آزار ميشدم».
اصلاحات يعني «انتقام نه!»
اصلاحات سخت است! ولي اصلاحات زمخت نيست.
اصلاحات يعني «قبول اينكه هيچ چيز ثابت و ابدي نيست و همه چيز در تغيير است».
يعني «مقاومت در مقابل تغيير فقط دردش را بيشتر ميكند».
يعني «ما را از آتيه گريزي نيست، پس كاري كنيم كه به زيبايي بيايد».
يعني «اگر كسي زخميست، سعي كنيم اول زخمش را خوب كنيم، بعد نصيحتش كنيم».
اصلاحات گاهي درد دارد. براي همين گاهي فراموش ميشود، گاهي گم ميشود ميان هياهوي كساني كه ميخواهند هريك خودشان آنرا توي جيبشان بگذارندش.
گاهي «كلمه»اش را ميتوانند بدزدند و تو جيبشان بگذارند ولي «خود»ش را نه.
اصلاحات مال همه است. مال من، مال تو، حتي مال اوست.
اصلاحات جايي وجود دارد كه سوم شخص هم محترم است.
اصلاحات خيلي كار سختيست، ولي قشنگ است.
ميتواند به اندازهي يك تابلو، يك ترانه، يك قصه يا يك فيلم جذاب باشد، ميتواند اشك آدم را دربياورد. ميتواند بخنداند يا آدمها را روي كاپوت ماشينهايشان حتي برقصاند.
اصلاحات هميشه و همهجا به يك شكل ظهور نميكند، شابلون و الگو ندارد، اگر چه لازم بشود با الگو هم كار ميكند.
اصلاحات هادي ميخواهد. اصلاحات بستر ميخواهد. آرامش ميخواهد. آدمش را ميخواهد. ياد گرفتن ميخواهد. پرهيز از تشنج ميخواهد. دوري از غوغا و عصبيت و نفرت ميخواهد. فهمش و اهلش را ميخواهد.
براي آنكه همهگير شود بايد كمتر داد زد و شعار داد و بيشتر «گوش داد و نگاه كرد» و بعد «كار كرد» و «كار كرد و كار كرد و كار كرد».
براي آنكه تمرينش كني، بايد از چراغ قرمز سر چهارراه -فارغ از نوع حكومت- رد نشوي، چه پياده باشي و چه سواره. بايد دوبله پارك نكني. بايد شيشهي اتوبوسهايي كه از استاديوم به خانه برميگردانندت نشكني. بايد به محض نشستن پاي بحث گوشهايت را نگيري و دهانت را باز كني.
اصلاحات با چند جمله يا چند اعتراض تعريف نميشود. اصلاحات يك زبان است. يك شيوهي ارتباط با دنياست و ارتباط با آدمهاي توي آن. زبان اصلاحات خشن نيست و گاز نميگيرد. نميزند، تحكم ندارد ولي محكم است. مهربان است در عين حال كه با صلابت است.
يك نوع ديدن است. بايد نگاهش را ياد گرفت.
اصلاحات يعني «نگاه بدون تبعيض و بدون كينه». يعني «به رسميت شناختن حق اقليت، هر كه باشد، ولو اينكه اعلام نشده باشد».
يعني «صداقت همراه با سياست». يعني «نرمخويي همراه با قدرت»، يعني «مهرباني همراه با قاطعيت»، يعني «معنويت در كنار عقلانيت».
يعني «آدمهايي مثل خاتمي، مثل گاندي، يا ماندلا»
كاش زيادتر بودند، كاش زيادتر باشند، كاش زيادتر بشوند.
ميشوند، موجي در راه است، ببينيد! ميبينيد؟....
مغولها را ميبينم كه روي زمين نشستهاند و نگاه ميكنند به در آهني وسط بيابان و چشمان موربشان پر از مهربانيست و بر لبهاي خشك و ترك خوردهي كوچكشان لبخندي آرام و مبهم موج ميزند. بعضيشان بغض كردهاند و برخي اشكشان از گوشهي پلك سرازير است با دستهاي زمخت و پينه بسته پاك ميكنند.
در باز ميشود.
ديگر مغولها هم غريبه نيستند.
.